گیسو·۸ روز پیشیاسپیراهنش رو پوشید. پیراهنی سفید با گلهای ریز سرخ و آستینهای کوتاه که تا سر شانههایش بود. روی زانوهایش نشسته بود و دامن پیراهن روی زمین پ…
گیسو·۱۵ روز پیش#پرداخت_مستقیم_پیماناسمم پیمانه. همه چیز از جر و بحث و اختلاف سلیقه من با پدرم شروع شد. قدیما که نسل عوض میشد بهش میگفتن شکاف نسلها و ضخامت این شکاف تا س…
گیسو·۱۶ روز پیشفرهاد کوهشکنغروب روزی پاییزیست. ساعتی از رفتن خورشید از آسمان گذشته و نور نارنجی خورشید آسمان را پوشانده است. رفته رفته باد لحافی سفید و پنبهگون را ب…
گیسو·۱ ماه پیشفال خیامبوی عطر شببو در خانه پیچید و او را به دیشب برد. تمام شب را در کوچه باغهای شهر به قدم زدن گذراند. از دیروز عصر که خبر را شنیده بود، دیگر ق…
گیسو·۲ ماه پیشتنها زیر نور ماهساحل حسادت کرد و اشک ریزان از دریا و ساحل دور شد. ابرها که رفتند ماه فرصت خودنمایی در آسمان را پیدا کرد.ماه در آسمان چون خال روی گونهی زنی…
گیسو·۳ ماه پیشاحساساتساعت ۸:۲۵ صبحه. تو کوچه دارم میرم که سوار تاکسی بشم و به ایستگاه مترو برم. یه پراید وسطهای کوچه تازه پارک کرده و راننده مرد با به سن گذاش…
گیسو·۶ ماه پیشسیگارباران میبارید. چک، چک، چک. میبارید مینوشت، آفتاب بود مینوشت، شاد بود مینوشت، مایوس بود مینوشت. صدای باران برایش حکم اذان روز تولد را…
گیسو·۶ ماه پیشسوگخورشید میآید و میرود، ماه میآید و میرود. شبانهروز در گذر است. بیرون از پنجره را نگاه میکند، باد پاییزی میوزد و رسیدن زمستان را نوید…
گیسودرسَکّو!·۸ ماه پیشعطر شببوبوی عطر شببو در خانه پیچید و او را به دیشب برد. تمام شب را در کوچه باغهای شهر به قدم زدن گذراند. از دیروز عصر که خبر را شنیده بود، دیگر ق…
گیسو·۸ ماه پیشچهارشنبهسوری بود-۴شاید باور نکنید که سنگ و خاک هم روح و احساس دارند و حرف میزنند، مثلا همین الان تکهای خاک در حال صحبت با شماست و برایتان قصه تعریف میکند،…