Mohsen ghorbani
Mohsen ghorbani
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

مشکلات یک نویسنده(بخش دوم)

من کمالگرا هستم

هر قدر که موانع و گره‌های بیشتری را روبروی خود می‌بینم، اراده‌ام برای از میان بردن این موانع بیشتر می‌شود. من اعتراف می‌کنم که کمال‌گرا هستم و به هیچ وجه برایم مقدور نیست که دیگران از من جلوتر بزنند یا در نتیجه‌ شکست‌هایم من را نیشخند کنند.

من معتقدم که عذاب وجدان خراب‌نویسی به مراتب قابل تحمل‌تر از عذاب وجدان ننوشتن است، به جرئت می‌توانم بگویم که این هیچوقت در این دوراهی متوقف نشده‌ام.

اجازه بدهید به یکی از تجربیات شخصی اخیر خود درباره کتاب نوشتن اشاره بکنم:

نوشتن کتاب از آن دسته چالش‌هایی است که تمام نویسندگان با آن مواجه می‌شوند اما برای من نکته‌ای جالب توجه وجود داشت و آن عدم موفقیت من در تمامی دفعاتی بوده است که شروع به نوشتن کرده‌بودم.

هر بار مشکلی مطرح می‌شد و نوشتن کتاب به تاخیر ‌می‌افتاد و حتی گاهی به طور کلی از نوشتن آن منصرف می‌شدم. برایم عجیب بود که چرا کارگاه های کتابنویسی هیچکدام برایم مفید نبوده‌اند و هر بار با شکست مواجه می‌شوم.

آخرین تلاش من هم به چند روز قبل بر‌می‌گردد که نتوانستم کتاب را بیشتر از پنج‌هزار کلمه ادامه بدهم در واقع قصد من نوشتن کتاب بود ولی تلاش‌های من نتیجه‌اش مقاله بود. هر چه راجع به آن موضوع می‌دانستم در این مقدار خلاصه شد و حتی تمامی روش‌های مورد نیاز برای توسعه مطلب را هم بکار بردم ولی به نتیجه‌ای ختم نشد.

علائم شکست و افسردگی در چهره‌ام نمودار شد، شکستی دیگر نصیبم شده بود و با خود می‌گفتم که چرا نمی‌توانم تابو کتاب نوشتن را از پیش رو بردارم؟

در این میان ذهن من هم به وخامت هر چه بیشتر اوضاع کمک می‌کرد و شکست های سابقم را خاطر نشان می‌کرد شکست هایی که در طول یکسال نوشتن متحمل آنها شده بودم و هر کدام به طریقی موجبات ضعف اراده‌ام را فراهم آورده‌بودند.

این‌بار هم به مانند دفعات قبل خود را با سیلی از توجیهات قانع کردم، در واقع خودفریبی تنها واکنش من بعد از هر شکست است. توجیهات من عمدتا در موارد زیر خلاصه ‌می‌شد:

  • هنوز خیلی چیزها مانده که تو یادبگیری و تو هموز سنی نداری وکاملا بی‌تجربه هستی.
  • انتظار نداشته باش که به‌مانند پائولو کولیو بنویسی چون امکان ندارد.‌

خب باید اعتراف بکنم که متاسفانه این بهانه‌ها و توجیهات تا حدود زیادی اثرگذار بودند و من به مدت یک ماه به طور کامل از نوشتن دور شدم، دریغ از یک صفحه‌روزانه یا حتی چند دقیقه نوشتن.

برایم لذت‌بخش بود که کاری انجام ندهم و این سختی نوشتن را به خودم تحمیل نکنم ولی این لذت توأم با نوعی عذاب بیمارگونه بود، در نتیجه این فاصله موجب قهر من از نویسندگی شد. بایددو باره شروع می‌کردم ولی از کجا؟

چندین بار تصمیم گرفتم که دوباره شروع کنم ولی شکست‌های سابق در ذهنم لمبر می‌زدند و روحیه‌ام دوباره از بین می‌رفت. ولی نهایتا دوباره به میادین بازگشتم و متوجه شدم که مشکل چیست.

  • کمالگرایی زهرنویسندگی است

ناف من‌را با کمال‌گرایی بریده‌اند، سختگیری من به خودم به حدی است که نمی‌توانم یک کار را به پایان برسانم دائما سوزن این کنایه‌ها و تلنگرها را به خودم می‌زنم و می‌گویم چرا کتاب تو آنقدرها هم زیبا نیست یا چرا فلان جمله را اینگونه نوشته‌ای یا ببین که فلان نویسنده چگونه از تشبیهات استفاده می‌کند ولی تو توانایی آن‌را نداری!

  • واکنش من چه بود؟

صدای کمالگرای درون را بستم و به این فکر کردم که باید هر طور شده بنویسم حتی اگر کتاب من خراب هم شد باید بنویسم و اجازه ندهم که این شبح آزاردهنده موانعی سر راه من ایجاد بکند.

  • توقع بیش از حد

انتظارات من در نوشتن کتاب فراتر از آنچه که من می‌پنداشتم بود بگذارید به یکی از تجربه های خودم در مورد نوشتن کتاب رجوع بکنم خوب به یاد دارم که انتظار داشتم یک کتاب را در دو هفته جمع‌آوری بکنم و آن را منتشر بکنم.

این طرز فکر کاملا مضحک به نظر می‌رسد البته شاید بتوان پیش‌نویس را در چنین مدتی کامل کرد ولی در مورد بازنویسی واصلاح مطلب اصلا امکانی وجود ندارد.

  • بی‌صبری

نوآوری در نوشتن کتاب حرف اول را می‌زند ما کتاب می‌نویسیم تا نوآوری خود را به رخ دیگران بکشیم یعنی من یک چیزهایی بیشتر از بقیه می‌دانم به همین خاطر است که مینویسم در غیر اینصورت نوشتن حرف های دیگران چه فایده‌ای میتواند داشته باشد و چیزی مثل کپی کردن و تحقیقات مدرسه‌ای است.

حال این نوآوری چیست چگونه باید به آن نوآوری برسیم نوآوری نتیجه صبر است باید نویسنده صبورباشد نباید انتظار داشته باشیم که با یک ساعت نوشتن در مورد فلان مطلب به حرف جدیدی برسیم به نظرم رسیدن به حرف تازه مثل حفاری برای گنج است گنج هیچوقت در ارتفاعات پایین یافت نمی‌شود و از نگاه‌ها پنهان است برای آنکه همه به آن دسترسی نداشته باشند پس با قلم خودتان به جان صفحات بیفتید و این گنج‌ها را استخراج بکنید.

نوشتننویسندگینویسندهنوشتارکمال‌گرایی
یه دانشجوی روانشناسی که سعی میکنه هر روز یاد بگیره و رشد کنه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید