Mohsen ghorbani
Mohsen ghorbani
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

نوشتن تعهدی داوطلبانه است

باری، زمانی نوشتن ارزشمند به حساب می‌آید که بر ما تحمیل نشده باشد و خود تصمیم به انجام آن گرفته باشیم، زمانی که به اختیار از دایره امن و امان خود خارج شویم و مشغول به انجام آن شویم درحالیکه مدتی طولانی اندیشه آن را در سر می‌پرورانده‌ایم.

راستش چندی پیش نوشته‌ای از متیو مک کانهی در کتاب چراغ سبزها خواندم که عنوان جالبی برای این نمونه از کارها برگزیده بود. او چنین اقداماتی را تعهدات داوطلبانه می‌نامد و در توضیح آن می‌نویسد:

وقتی که کودک هستیم، پدر و مادر خیلی چیزها را یادمان می‌دهند. معلم‌ها،مربی‌ها، دولت و قانون، همه و همه دستورالعمل‌هایی به ما می‌دهند تا طبق آن زندگی را پیش ببریم، قوانینی که می‌بایست به اسم مسئولیت‌پذیری و نظم از آنها پیروی کرد.

نمی‌خواهم درباره آن تعهدات صحبت کنم. می‌خواهم درباره‌ی آنهایی بگویم که خودمان برای خودمان می‌سازیم. تو در مقابل تعهداتت. نه مقررات و انتظارات اجتماعی که برای هر شخص دیگری غیر از خودمان قبولش داریم. چیزی که من درباره‌اش حرف می‌زنم، مسئولیت‌هایی است قلبی؛ مسئولیت‌هایی که به عهده می‌گیریم، وظایفی که مرام و شخصیت‌مان را تعریف می‌کند.

آنها رازهایی هستند که در درونمان، توافق‌نامه‌های شخصی، مشاور خصوصی در دادگاه وجدان خودمان. قرار نیست با عمل کردن به آنها کسی برایمان به‌به و چه‌چه کند، مدالی تقدیم‌مان کند، یا به افتخارمان مهمانی بگیرد. اگر هم رعایتشان نکنیم، قرار نیست کسی دستگیرمان کند، چون هیچ‌کس از آنها با خبر نیست، جز خودمان.

  • قرار نیست کسی برایمان تره خرد کند

این نوشته من را به فکر واداشت که زندگی‌ام را وارسی کنم و دریابم که آیا تعهداتی داوطلبانه در زندگی من هم وجود داشته است یا نه، حال پس از یک وارسی جزئی دریافتم که زندگی‌ام مملو از این تعهدات است، تعهداتی که از ضابطه خاصی پیروی می‌کنند و متیو مک‌کانهی آن ضابطه را چنین معرفی می‌کند:

توافق‌نامه‌های شخصی که قرار نیست کسی با عمل کردن به آنها برایمان دست بزند یا اگر انجام ندهیم هم قرار نیست کسی برایمان تره خرد کند.

هدف من از بیان این نوشته آن بود که به بزرگترین تعهد داوطلبانه خود اشاره بکنم، تعهدی که از سال گذشته تا کنون ادامه داشته و با تمام پستی و بلندی‌هایی که در مسیر بوده، بدان پایبند بوده‌ام، تعهدی که می‌دانستم تنها برای شخص خودم ارزشمند است و قرار نیست کسی برای من و آن تره خرد کند.

آری، تعهد داوطلبانه من نوشتن است با این تفاوت که بسیاری از اطرافیان، از مسیری که آن را پیش گرفته‌ام باخبرند ولیکن دانستن آنها هیچ تاثیری در این تعهد ندارد و به مثابه ندانستن است. واقعیت آنست که دوباره با بحران ننوشتن دست به گریبان شده‌ام و بهانه‌هایم برای ننوشتن بر نوشتن پیش گرفته‌اند و این تهدیدی است بس خطرناک برای تعهد داوطلبانه من.

حال در طول این مدت که با چنین بحرانی دست و پنجه نرم می‌کنم، آگاهم که نوشتن یا ننوشتن من برای کسی مهم نیست و دود آن به چشم خودم خواهد رفت. گاهی از خوب می‌پرسم که آیا من بر تعهد خود باقی خواهم ماند؟ در چنین لحظاتی، جمله‌ای از آن لاموت مدام در سرم نمودار می‌گردد:

هیچ‌کی برایش مهم نیست که به نوشتن ادامه می‌دهی یا نه، بنابراین بهتر است خودت اهمیت بدهی، چون در غیر اینصورت، محکوم به فنایی.

این جمله از آن لاموت به من می‌فهماند که نوشتن برای هر فردی، تعهدی داوطلبانه است، به راستی که هیچکس برایش مهم نیست من می‌نویسم یا نه، هیچ احدی برای نوشتن و ننوشتن من تره خرد نمی‌کند. پس با این حساب از خود می‌پرسم که چه مرگت شده که دست از نوشتن کشیده‌ای؟‌

‌‌شاید برایتان مفید باشد (چرا نوشتن دشوار است؟)

نوشتننویسندهنویسندگیتعهدداوطلبانه
یه دانشجوی روانشناسی که سعی میکنه هر روز یاد بگیره و رشد کنه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید