+ یه خاطره که خیلی دوسِش داریُ بساز و تعریف کن.
_ یه روز که هوا ابری بود بِهِم زنگ زد. قطره های بارونُ شبیهِ شک هرازگاهی حس میکردم. توی سَرَم هزار تا حرف بود که باید میگفتم اما سکوتِ بینِمون انگار شنیدنی تر بود.
منتظر بودم بارون بیاد تا این شکُ بشوره، شاید خواب بودم که همه چیز یه جوری بود.
همه چیز گرم بود اما انگار سرد بود ولی خوب بود.
+ این خاطره ای یِ که خیلی دوسِش داری ؟!
_ نه.
+ پس چرا ساختیش !!
_ نمیدونم، ولی شاید این بهترین خاطره ای بود که میتونستم بسازم.
بهترین خاطره ای که تَهِش منُ به این/جا میرسونه.