ذهنَم
همه چیز توی ذهنَم زیباست.
اتفاقات، اونجور که باید میوفته.
من خوش خیالَم و از این موضوع راضیَم.
مهم نیست دیگران چیکار میکنن.
دیگران، همونایی که همه چیزُ دچار اِبهام میکنن، با نخواستنهاشون، با نموندناشون
با رفتناشون.
من بعدِ همه چیزُ دیدم.
بعدِ رفتنها، بعدِ نموندنها، بعدِ نشدنها
تَلخ بودن اما
اینکه من چه خوش خیالُ ساده بودم، تلخ تر.
با این همه
ترجیح میدم خوش خیالُ ساده باشم.
چون
دنیایِ ذهنَمُ دوست دارم؛
چون
من اینجا یه قهرمانَم ..
و چون
من اینجا خوابهای قشنگ میبینم.