حمیدرضا رهنما
حمیدرضا رهنما
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

نــوا بـا یــار

کمال سپاس تو را سزاست که ناسپاسی را پس از اعطای مهری که گنجایشش در ذهن محدودم نمی‌گنجد، نادیده می‌گیری. هرگاه روی به سمتت آوردم روی بر نگرداندی و در تاریکی‌هایی که عمق آن را با اختیار خود، گسترش دادم دستانم را برای رهایی در دست گرفتی.

ای آن که وجود را از تو دارم و بی تو، هیچ، از من والاتر است؛ تو را سپاس گویم که با تمام خدشه‌هایی که به خود و جهان وارد کردم، باز فرصت دادی و خطاهایم را جبران کردی. آبروی من از توست؛ اگر نزد تو آبرویی نداشته باشم، اندیشه دیگران چه ارزشی خواهد داشت؟ چرا که چیزی از تو مجزا نیست.

ای که مهربانی‌ات نامحدود، بدون استثنا و عالم‌گیر است. ای آن که مهرت همانند ندارد و پس از فریادهای جهالتم، با لبخند سرم را در آغوش می‌گیری. ای که آغوشت از ابتدا پناهگاه امن من بوده و دستانت پاک کننده اشکانم از غم دنیا. ای تنها دوستی که امین رازهایی و مونس زمان‌هایی که دوستی ندارم. ای آن که پس از خطایم، بی‌سرزنش، راه نشان دادی و در حالی که خطاکار من بودم، با لطف خود جبران کردی. ای آن که بر همه اعمال من آگاهی و با آن که هیچ چیز از تو پنهان نیست اما باز هم مرا دوست داری.

من برای خود دشواری خلق می‌کنم و باز بخشایش توست که آن را فرصتی برای اصلاحم می‌کند. تو نعمت می‌فرستی و من با نادانی خود نقمت می‌کنم و باز مهر تو نعمتش می‌کند. تو بر من عشق می‌ورزی و من سبب اعمالی می‌شوم که درک عشقت را از خود می‌گیرم. تو مرا در آغوش می‌گیری و من از آغوشت می‌گریزم.

اگر از ثانیه‌های نخست عمر تا انتها الطاف تو را بشمارم، ناتوانی بر من غلبه می‌کند و اگر از تمام موجودات دیگرت بخواهم با من همراه شوند، باز همگی ناتوانیم. اگر لحظه‌ای نخواهی جسمم نمی‌تواند نفسی دیگر بکشد و اگر تو نخواهی کلمه‌ای دیگر در ذهنم شکل نمی‌گیرد. این‌ها همه در حالیست که تو از من بی نیازی و عشق توست که مسبب همه این مهربانی‌هاست.

با تمام ادبی که خودت به من آموختی، در حالی که دلیلی برای اجابت طلب خود نمی‌بینم و اعتباری که با دست خود تمام کردم، از تو می‌خواهم و طلب می‌کنم، ای تنها ذات نامحدود و کریم؛ بر من و عالمیانی که تو را بارها پس از لطف‌ها از یاد برده‌اند سخت نگیر که حتی اگر سخت گیری از عدالت توست و شکایتی ندارم. ما را عاشق خود کن که عاشق تو ثروتمندترین است و آن که عشق تو را نیافت، چه ثروتی دارد؟

به ما علم به حقیقت و توانایی عمل به نیکویی بخش، همان‌گونه که از نخست در ذات ما نهادینه کردی و ما با دست خود آن را کمرنگ نمودیم. غم را با درک حضورت در قلب، از جسم ما بگیر و شادی پایدار به ما عطا کن. به راستی که اگر وجودت را درک کرده بودم، هرگز غمگین نمی‌شدم. مگر می‌شود معشوقی رحیم و عظیم همانند تو داشت و از غم دم زد؟

ای که پیش از آن که بخواهم عطا می‌کنی و حال از نظر او پنهان نمی‌ماند. همواره همراهمان باش و یاری کن که از عشق تو غافل نشویم و غفلت‌های گذشته را بر ما ببخش. ای تنها یار حقیقی انسان، ای پروردگار مهربان.



مناجاتعاشقانهدلنوشتهپروردگارعشق
! Ctrl + Alt + Del
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید