حمیدرضا رهنما·۱ سال پیشنــوا بـا یــار (دوم)ای دوا و درمانم، دردم دردی به دوام دهه است که با دستان خود به دام کشیدم. من جز تو که را دارم و جز تو چه وجودی قادر است این درد را بکاهد.
حمیدرضا رهنما·۱ سال پیشنــوا بـا یــارکمال سپاس تو را سزاست که ناسپاسی را پس از اعطای مهری که گنجایشش در ذهن محدودم نمیگنجد، نادیده میگیری و میپوشانی.
حمیدرضا رهنما·۳ سال پیشمـ کـ ث برانگیز؛ آدمها در نارانتاناچی لذتبخشتر از اینه که شب در آرامش روی صندلی راک خودت بشینی، موسیقی مورد علاقتو گوش کنی، قهوه خوشبوتو بخوری و آدم بامزت هم کنارت لم بده!
حمیدرضا رهنما·۴ سال پیشمـ کـ ث برانگیز؛ عقب صندلی عقباینجایی که من هستم گرمه، مدام تکون میخورم، پاهام درد میکنه و صدای رادیو حسابی روی مخمه؛ البته من گوش ندارم و میتونم با ارتعاش صوتی بشنوم!
حمیدرضا رهنما·۴ سال پیشمـ کـ ث برانگیز؛ رویای دم داریتصمیم گرفتم از یه موضوعی که مدتی پیش در ذهنم خلق شد بنویسم، این که اگر ما انسانها دم داشتیم چه اتفاقات جدیدی رو همراه داشت؟