بیداری صبح برای هرکسی یک نیرو محرکه قوی است. آدم اگر اهل رقابت باشد، وقتی صبح بیدار است و پی کارهایش، حس میکند از بقیه حداقل دو قدم جلوتر است.
برای من بیداری صبح، چند سالی میشد که تبدیل به چالش شده بود، دوست داشتم همیشه حتی اگر یک ساعت میخوابم صبح طبق ساعت معمول روح و بدنم بیدار شود.
خواب نامنظم حال من را بد میکرد،انرژی کل روز را از من میگرفت.
مثلا فرض کن شب ساعت 12 میخوابی به این امید که صبح از ساعت 6 بیدارباشی.
صبح میشود،بیدار میشوی اما ده دقیقه بعد روی پاراگراف اول کتاب خوابت میبرد.
یا یک روز که اصلا میخواااااااااابی تا 10 صبح، من که اگر 10 صبح بیدار شوم حس میکنم تمام زندگی را باختهام و دیگر تا شب آدم سابق نمیشوم.
بعد تصمیم میگیرم که شب را بیدار بمانم تا روز قبل را جبران کنم و آن شب دست بر قضا زودتر از همیشه خوابم میگیرد.
شما هر راهی که به ذهنت برسد را من برای تنظیم خواب رفته ام. البته نه به این معنا که بیدار نشوم، نه! من دنبال نظم در خواب بوده و هستم.
آدمی که در این دنیا دنبال چیزی میگردد، مگر میشود وقت شناس نباشد و بی محابا فرصت بگذراند.
وقتی از خواب بلند شدن برایت سخت و سنگین باشد، یعنی احتمالا یادت رفته که انجام دادن امور مهم زندگی ات را داری به تاخیر می اندازی !
انتشار این نوشته هم برای مبارزه علیه کمالگراییام است.
این نوشته را بیش از یک سال پیش، نوشته بودم
برای زمانی نامعلوم میخواستم تکمیلش کنم.
اما به هرحال نیازمند تنبیهام تا همین بد و کوتاه و بی محتوا منتشر شود!!