پدر و مادرش، یه هفته ای می شد که باهم قهر بودن؛ مداد رنگیشو برداشت؛ به مامانش نوشت:«بابا مسل اینکه روش نشده؛ به خاتر همین، به من گفت فردا ساعت یک، در غذاخوری سر خیابون، میز شماره ۲ منتزرت است.» یه نامه هم با همین مضمون، به باباش نوشت:«مامان مسل اینکه روش نشده؛ به خاتر همین، به من گفت فردا ساعت یک، در غذاخوری سر خیابون، میز شماره ۲ منتزرت است.» فردا، قبل از آنها، در سر میز شماره 2 روی یک صندلی کوچک پایه بلند، منتظرشون موند و آشتی مامان باباشو تماشا کرد.