دیروز ساعت ده صبح از خواب بیدار شدم
روز خیلی زود میگذشت
به هیچ کاری نمیرسیدم
هر کاری زیاد بود و باید به زمانی دیگر موکول میشد تا کارهای واجب تر انجام شوند
دیروز تمام بیست و چهار ساعتش بر باد رفت
امروز ساعت هشت صبح از خواب بیدار شدم
همه کارهای موکول شده و پشت گوش انداخته شده انجام شد
نیازی نبود کاری را به فردا های نامعلوم بسپارم
امروز بیشتر از بیست و چهار ساعت بود
فقط دوساعت زود تر بیدار شده بودم اما به اندازه دو روز کار کردم
نمیدانم این فلسفه ساعت است یا زمان
شاید هم تلقینی بیش نیست
اما امروز ساعت را بیشتر دوست داشتم