آیا شغلتان کسلکننده و بیمعنی شده است؟ مورتن هنسن و دشر کلتنر راه خروج از این وضعیت را به ما نشان میدهند
نویسندگان: مورتِن هَنسن و دَشِر کِلتنِر
۴ نوامبر۲۰۱۳، مجلهیِ نیکیِ بزرگتر
مترجم: بهروز نوری
گروه علمی حکمت زندگی
آیا در محل کار احساس معنا میکنید؟ یا صرفاً احساس پوچی میکنید؟
اشخاص در ایالات متحده به طور متوسط ۳۵ تا ۴۰ ساعت در هفته کار میکنند. این میزان چیزی حدود ۸۰۰۰۰ ساعت کار در دوران شغلی است ـــ احتمالاً بیشتر از زمانی است که با فرزندانتان میگذرانید.
شغل، فراتر از چِکِ حقوق، چه چیزی برایتان به ارمغان میآورد؟ چند سوال وجود دارد که میتواند از اهمیت بالایی برخوردار باشد. این بسیار غمانگیز است که زندگی را در حالی سپری کنیم که شغلمان را به صورت شغلی پوچ، وحشتناک، یا طاقتفرسا، که انرژی بدنی و روحیمان را تخلیه میکند، تجربه کنیم. با این حال بسیاری از کارمندان همچنان به چنین شغلی مشغول اند و همان طور که مطالعهای در مقیاس بزرگ نشان میدهد، تنها ۳۱ درصد از کارمندان احساس میکنند غرق شغلشان هستند.
البته، افراد مختلف به دنبال انواع مختلفی از معانی هستند ـــ و علاوه بر این، محیطهای کاری مختلف معانی مختلفی را موجب میشوند. عبارت «معنا در کار» به تجربهیِ یک فرد از چیزی معنادار ـــ چیزی ارزشمند ـــ اشاره دارد که شغل ارائه میدهد. این مفهوم عینا همان «کارِ معنادار» نیست، که به خودِ کار اشاره دارد. شغل یک عرصه اجتماعی است که زمینهیِ انواع تجربیات معنادار را فراهم میکند. حتی اگر کارمندی وظایف کاری خود را اقناعکننده نداند، ممکن است معنا را در جنبههای دیگری از شغل خود، مثلاً دوستی با همکارانش، بیابد.
پس منابع تجربیات معنادار در شغل چیست؟ ما بر اساس مرور ادبیات رفتار سازمانی و روانشناسی، فهرستی از شیوهها را گردآوری کردهایم که میتواند شغل را معنادارتر کند.
افراد در سازمان غیرانتفاعی کیوا (Kiva) وامهای خُرد به افراد فقیری میدهند که میتوانند از این پول برای راهاندازی یک تجارت کوچک و بهبود زندگی خود استفاده کنند. شغل کارکنان سازمان کیوا به وضوح هدفی بزرگتر دارد، که کمک به افراد نیازمند است. این امر به اشتیاقِ داشتنِ یک زندگی معنادار میانجامد که مشارکت داشتن در امری فراتر از خود تعریف میشود.
با این حال، مشکل این است که بیشتر شغلها چنین هدفی والا ندارند، یا به این دلیل که کار اساساً پیشپاافتاده است یا به این دلیل که ـــ بگذارید با این حقیقت روبرو شویم ـــ شرکت درعمل یک مأموریت اجتماعی ندارد. منتقدانی مانند اومیر هاک این گونه مطرح میکنند که مشاغلی که شامل فروش بیشتر همبرگر، آب قند، لباسهای مد روز و مواردی از این دست میشود، هیچ هدف گستردهتری ندارد. در این دیدگاه، شعارِ «شادکامی را باز کن» کوکاکولا صرفا شعاری بیمعنی است.
با این حال، همان طور که ترزا آمابیل و استیو کرامر عنوان میکنند، کارهای زیادی که سطح هدف یکسانی دارند را میتوان برانگیخت. شرکتهایی که در زمینه مسئولیتهای اجتماعی واقعا فعال هستند این برانگیختگی را موجب میشوند. به عنوان مثال، دانونه، شرکت ۲۵ میلیارد دلاری بزرگ و بسیار موفق کالاهای مصرفی که ماست میفروشد، زمینهیِ کسبوکار خود را ارائهیِ غذاهای سالم تعریف کرده است (که این باعث شد تجارت بیسکویت خود را بفروشند). آزمون تورنسل در اینجا این است که آیا کارکنان چیزی را تجربه میکنند که کارشان اثرات مثبتی بر زندگی دیگران دارد یا خیر. و اگر چنین است پس آنها معنا را نیز در محل کار تجربه میکنند.
بسیاری از فارغ التحصیلان MBA برای کار به مککینزی، BCG و سایر شرکتهای مشاورهیِ مطرح دنیا هجوم میبرند تا بتوانند به سرعت مهارتهای ارزشمندی را کسب کنند. جنرالالکتریک به دلیل پرورش مدیران کل مشهور است. افرادی که میخواهند بازاریاب شوند مشتاق یادگیریِ این تجارت در Procter & Gamble هستند. شغل فرصتهایی را برای یادگیری، گسترش افق دید و بهبود خودآگاهی ارائه میدهد. این نوع رشد شخصی معنادار است.
شغل محیطی برای انجام کارها و شناخته شدن است که منجر به رضایت، اعتماد به نفس و عزت نفس بیشتر میشود. در مستند رویای سوشی جیرو میبینیم که بزرگترین آشپز سوشی ژاپن زندگی خود را وقف ساخت سوشی عالی کرده است. خوب، برخی از منتقدان مانند لوسی کلاوی در فایننشال تایمز میگویند که در اینجا یک ماموریت اجتماعی واقعی وجود ندارد. اما، از تماشای فیلم درمییابیم که تلاش او برای کمال ـــ برای پخت دايمی سوشیِ بهتر ـــ به زندگی او معنای عمیقی میبخشد. و در مورد جیرو، خودِ شغل رضایت درونی عمیقی به او میدهد.
یک سوال متداول در مهمانیها این است که «کجا کار میکنی؟». توانایی گفتن نامی مانند «اوه، من یک دکتر در دانشکده پزشکی هاروارد هستم» منزلت اجتماعی را به نمایش میـگذارد. برای برخی، آن لحظه ارزش تمام شبهای طاقتفرسا را دارد. یک سازمان با اعتبار بالا به کارکنان احترام، هویت و احساس ارزشمندی میبخشد و این امر برای برخی در محل کار معنا میبخشد.
همان طور که پل لارنس و نیتین نوهریا در کتاب خود با عنوان کوشا نوشتند، برای کسانی که به سمت قدرت کشیده میشوند، کار عرصهای برای کسب و اِعمال قدرت فراهم میکند. ممکن است شما یکی از آنها نباشید، اما اگر هستید، شغلتان را معنادار تجربه میکنید زیرا قدرت را دارید و میتوانید از آن استفاده کنید.
شرکتهایی مانند هواپیمایی سوسوست تمام تلاش خود را میکنند تا فضایی شرکتی ایجاد کنند که مردم در آن احساس تعلق کنند. در جامعهای که مردم به طور فزایندهای به تنهایی بولینگ بازی میکنند، مردم به دنبال جایی هستند که بتوانند در آن دوستی برقرار کنند و حس اجتماعی را تجربه کنند. محل کار میتواند مکمل یا حتی جایگزینی برای سایر جوامع (خانواده، محله، باشگاهها و غیره) باشد. محلهای کاری که حس اجتماع را برای افراد به ارمغان میآورند به اشخاص معنا میبخشند.
کارمندان زمانی در محل کار معنا مییابند که کاری که انجام میدهند واقعاً برای سازمان مهم باشد ـــ زمانی که به ایدههاشان گوش داده میشود و وقتی میبینند که مشارکتهاشان بر نحوه عملکرد آن سازمان تأثیر دارد. احساس مشارکت واقعی به افراد معنا میدهد.
همان طور که دن پینک در کتاب کوشا نشان میدهد، خودمختاری یک انگیزهیِ درونیِ بزرگ است. برخی افراد به سمت انواع خاصی از کار جذب میشوند که استقلال زیادی را ارایه میکند یعنی به سمت نبود دیگرانی که میگویند چه کاری انجام بده و به سمت آزادیِ انجام کار و تسلط بر وظایف خود. به عنوان مثال، کارآفرینان اغلب به تنهایی وارد تجارت میشوند تا بتوانند رئیس خود باشند. این نوع آزادی به کار معنا میبخشد.
بدون شک منابع دیگری نیز وجود دارد، اما تحقیقات نشان میدهد که این هشت مورد از اهمیت ویژهای برخوردار اند. با این حال، وجود هر چه بیشتر این موارد لزوماً چیز بهتری نیست: تجربهیِ عمیقِ یکی از اینها هم ممکن است کافی باشد. اما اگر هیچ یک از این موارد را تجربه نکردید، ممکن است، با همکاری رئیس یا همکاران خود، تصمیم بگیرید با انتخاب یکی از آنها بهبودِ معنابخشی را شروع کنید.
کدام یک از اینها برای شما مهم است؟ و محل کار فعلی شما کدام را به شما میدهد؟
منبع:
https://greatergood.berkeley.edu/article/item/eight_ways_to_find_more_meaning_work