ویرگول
ورودثبت نام
Hoomun Ramezani
Hoomun Ramezani
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

عشق در قرن 21 یعنی چی؟

کمتر دوره ای تو تاریخ بشر هست که سرعته تغییرات و گسترده شدن به اندازه ی قرن 21 زیاد شده باشه، شایدم هیچ وقت به این سرعت نبوده. از درکمون نسبت به جهانه اطراف گرفته تا سبکه زندگی و هزار جور مورده دیگه....
ولی عشق تو این مدت چه تغییرات و بلاهایی سرش اومده؟میخوام دقیقا تو همین مورد باهاتون صحبت کنم
دیروز یه فیلمه خیلی جذاب و تاثیرگذار به اسمه 500days of summer دیدم که چالش های جزیی و به قولی advance رابطه ی عاطفی رو به تصویر کشیده بود. جزییاتی که میتونن تو رابطه های هر کدوم از ما به وجود بیان و صحبت و دیالوگ داشتن در موردشون میتونه خیلی سازنده باشه و مارو پخته تر کنه تو این مورد. پس موارده اصلی که تو این فیلم دیدم رو به شکله تیتر میارم و در موردشون توضیح میدم.آخرش هم شما میتونین عقیده و نظره خودتون رو تو هر کدوم از این موارد که دلتون خواست بنویسین و من هم قطعا و با لذت استقبال میکنم.....پس بریم که داشته باشیم



نوع رابطه و احساس تلفیقی به پارتنر

با اومدن فرهنگ ارتباطات آزاد به ایران و استقبال تقریباً خوبی که بینه ما نسله جوون ازش شد ،ارتباطات انواعه مختلفی گرفت....مخصوصا ارتباط با جنسه مخالف.اگه این فرهنگ رو قبول داشته باشید میتونید با خانم یا آقای طرفه مقابلتون دوسته معمولی باشین یا به عنوانه دوسته صمیمی خاطراتتون رو با هم اشتراک بذارین و شب رو تا صبح با هم بگذرونید(البته بدونه جنبه ی جنسیه داستان!) و حتی میشه سکس رو هم وارده ماجرا کرد و یه رابطه ی جنسیه غیر متعهدانه داشت ، جدا از اینکه دوستی ای هم وجود داره یا نه. خلاصه که رنگین کمونی میتونه باشه که نه میخوام در مورده خوب و بدش قضاوت کنم و نه کلا در مورده هیچی قضاوت کنم :)
پس تصمیم با خودتونه

از انواع و فُرمت های رابطه که بگذریم بحثه احساساته تلفیقی یا مبهم هم به وجود میاد. میخوام این مورد رو با یه مثال از خودم ادامه بدم
چند وقت پیش با یه دختری همسنه خودم آشنا شدم و اشتراکات فکری زیادی که داشتیم باعث شد خیلی سریع با هم خو بگیریم و صمیمی بشیم. هر چه قدر که میگذشت و زمان های بیش تری رو با هم میگذروندیم احساسه عمیق تری نسبت بهش پیدا میکردم و تو این نقطه یه چالش برام پیش اومد. با خودم گفتم "من از گذروندنه وقتم با این دختر بیش ترین حسه رضایتو دارم.....میخوام بقیه ی زندگیم کنارم باشه.....اصلا به شکله معناداری دوستش دارم.....ولی وایسا....چرا نمیخوام بهش پیشنهاد دِیت بدم؟"
دقیقا اینجا بود که احساسه تلفیقی رو درک کردم و شروع کردم تجزیه تحلیلش تو ذهنم. حس ام هم ویژگی های روتینه یه دوستی رو داشت هم یه سری نشانه های قوی از رابطه ی عاطفی. ولی این حسه ترکیبی هر چی که بود ، ابهام نداشت. برای خودم کاملا هویتش مشخص بود و به عنوانه یه ساختار دو رگه قبولش کرده بودم....مثله رنگه بنفش که از تلفیق قرمز و آبی به وجود میاد ولی خودش به تنهایی هویت داره



انتظارات در مقابل واقعیت ها

یه موضوعه دیگه که خیلی تو رابطه ی بینه دوتا پارتنر تاثیرگذاره تفاوت واقعیت ها در مقابل انتظاراته. یه کم بیش تر میخوام این دوتا مفهوم رو بشکافم که برامون واضح تر باشه ماجرا. من و شمایی که این مقاله رو میخونیم ممکنه فانتزی ها و علاقه های تخیلی تو ذهنمون داشته باشیم در مورده مشخصات ظاهری و فیزیکی پارتنرمون یا طرز حرف زدنش ، حتی معاشقه به روش هایی که تو ذهنمون طراحیشون میکنیم. اینا همه میشن تخیلاتی که ما از طرفه مقابلمون انتظار یا expect داریم اما یک روی دیگه ی این سکه اتفاقاته غیر قابل پیش بینی ای هستن که هنوز قدرته پیش بینی شون رو پیدا نکردیم و تخمین دقیقی هم نمیتونم بگم که چه زمانی به این افق میرسیم :)
این اتفاق ها میتونه مثله تصادف راننده تاکسی ای باشه که شما سواره ماشینش هستین و قراره شما رو پیشه عشق جانتون ببره و همه قرار و برنامه هارو به هم بریزه یا حتی رزرو شدن لحظه ی آخریه رستوران یا کافه ای که طرحشو برای یه قرار رمانتیک داشتین و گزینه ای مناسب تر از فری کثیفه رو دمه دستتون نیست!
وقتی با این اتفاق ها مواجه میشیم بهتره قبول کنیم تمامه احتمالات تو ذهنه ما جا نگرفته و دلیلی هم نداره ذهنمونو شلوغ کنه. به نظرم بهترین کار و تجربه ی شخصیه خودم اینه که طرح و فانتزی ای که میخواین رو تو ذهنتون بزنید و وقتی به مرحله ی اجرا رسیدید ، خودتونو آماده ی وفق دادن با هر اتفاقه لحظه ای و غیر منتظره ای بکنید. وقتی طرحه خوبی تو ذهنمون داشته باشیم و بتونیم با قرار گرفتن تو شرایط ،احتمالات رو به نفعه خودمون رقم بزنیم ، اونوقت اتفاقای خیلی خوبی برامون میوفته و اصطلاحا هورا میشیم! :)



و در آخر، برسیم سواله اولمون....عشق در قرن بیست و یکم

با تمامه تغییرات و تنوعی که به وجود اومده، شاید بهتر باشه دیدمون نسبت به عشق رو عوض کنیم یا بهتره بگم "تکامل" ببخشیم. نگاه افلاطونی به عشق و داستانه رومئو و ژولیت، و شیرین و فرهاد قشنگ بود ولی به نظرم همه ی ماجرا نبود. وقتی از عشقه تکامل یافته صحبت میکنم یعنی قبوله تمامه ویژگی های معشوقمون، چه ویژگی هایی که خوشمون میاد و از دیدنه این ویژگی ها لذت میبریم چه ویژگی هایی که صرفا وجودشون تو طرفه مقابل رو قبول کردیم و باهاش کنار میایم. اونوقته که شما طعمه غنی عشق رو میچشید، چه زمانی که در حاله تماشای غروب آفتاب روی عرشه ی کشتیه تفریحی باشین چه زمانی که معشوقتون رو موقع تگری زدن تو توالت میبینین و همچنان میخواین بهش کمک کنین که از اون شرایط خارج شه
اونوقته که شما یک "عاشق قرن 21 امی" هستید و بسته به خواسته ی خودتون میتونم بهتون تبریک یا تسلیت بگم!












خودشناسیفرهنگرابطهروانشناسی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید