ببین آدما شبیه بشکهان تا یجایی میتونن حرفاشونو بریزن تو خودشون و چیزی نگن. اولش باد میکنن شکلشون عوض میشه ولی کسی توجهی نمیکنه. بعدش قرچ و قروچ صدا میدن و باز هم کسی توجه نمیکنه و بالاخره یه روز میترکن. جوری که حرفاشون یهو میپاشه تو صورتت. تو میگی چرا اینجوری شد؟ عجب بشکه مزخرفی! بشکه نباید انقدر راحت بترکه ولی نمیدونی که شاید خودت باعث انفجارش بودی. این تو بودی که همیشه در اون بشکه رو بستی و شراب فوقالعادش رو بیرون نکشیدی. این تو بودی که تمام علائمش رو نادیده گرفتی. تو بودی که این بشکه رو به انفجار رسوندی. حالا خود بشکه بیشتر از تو داغونه.شاید تو فقط لباسات کثیف شده اما بشکه همه چیزشو از دست داده. تیکه تیکه شده و هر تیکه از وجودش یه جایی تو این سیاره گمه! میفهمی؟ تیکه تیکه شدن درد داره خیلی هم درد داره اینکه احساس کنی قلبت داره از سینه درمیاد اینکه صدای نبضت رو بشنوی، عرق کنی، سفید بشی، یخ بزنی اما مرد که گریه نمیکنه، درد داره! قدم زدناش درد داره، سیگار کشیدناش درد داره، حرف نزدناش درد داره، حتی حرف زدناش هم درد داره. من چارهای جز انفجار ندارم،
فقط کاش،
کاش یکی از تیکههام پرت بشه لای موهات
یه جایی بین پیچ دوم و سوم که تا ابد بتونم بوت کنم
خداحافظ شراب ارغوانی من