
دوباره توی کوچه ها می زنم قدم
آروم و بی صدا مثه یک شبح
می رم و هیچ اثری نمی مونه ازم
به کدوم طرف نمی دونم اصن
واسه همینه این راهو ادامه می دم
جاده اصلی رو تا بیراهه میرم
زمستونه ولی شبا پیاده میرم
این روزا همه چی برام سیاه و سفیدن
جدی نمی گیره هیچکس منو
نمی بینن این آدما اصلن منو
هیچکس نشنید حرف قلبمو
تو دستش نگرفت هیشکی دستمو
گرمایی نیست واسه این مرد یخ زده
همونی که زمستونیه هر شبش
خسته و نا امید برید از همه
فراموش شد این روح شب زده چه آسون !
هی منو ببینید منهم هستم
چه آسون همه رد می شن از من
ببین واسه کیا من میگم از غم
میون جمع دارم می شم کمرنگ تر
نگو چرا نوشته هات همه تلخن
مگه این چهره به خودش دیده لبخند اصلا
وقتی که هیچ عشقی رو حس نکردم
تو بگو از چی بگم من اصلا