چرا علیرغم دانستههای فراوان به نتیجهی مطلوب نمیرسیم؟
شما مدتهاست که در این موقعیت گیر کردهاید: میدانید که برای بهتر شدن رابطهتان با کسی که دوستش دارید ـ اما الان دچار چالش شدهاید ـ باید کاری انجام دهید، میدانید برای اینکه کسب و کارتان را از خطر ورشکستگی نجات دهید باید میزان فروش را افزایش دهید، میدانید که اگر ورزش نکنید خیلی زود اضافه وزن و بیماریهای مرتبط با آن به زودی به سراغ شما خواهند آمد اما ... هیچ کاری برای بهتر شدن اوضاع نمیکنید!
اگر میدانید که باید کاری انجام بدهید اما دست روی دست میگذارید، این مقاله میتواند به شما کمک کند، اما اگر در چنین موقعیتهایی قرار نگرفتهاید مخاطب این مقاله نیستید و بهتر است که با خواندن این مقاله وقت خود را تلف نکنید!
عملگرایی یک تعریف خیلی ساده دارد : وقتی میدانیم که باید کار درستی را انجام دهیم، آن کار را انجام دهیم!
مثلا : رابطهتان با همسر یا نامزدتان شکرآب شده است. چند روزی است که خیلی سرد و بیتفاوت با یکدیگر برخورد میکنید. شما میدانید که برای حل این مشکل باید با همسر یا نامزدتان صحبت کنید اما این کار را نمیکنید!
ولی یک فرد عملگرا، به محض بروز مشکل یا سردی در رابطه، با همسرش صحبت میکند و تلاش دارد که مشکل را به نحوی برطرف سازد.
مثال دیگر : گزارش های مالی شرکت از کاهش معنادار میزان فروش در ماههای اخیر حکایت دارد . شما میدانید که اگر وضع همینطور ادامه داشته باشد به زودی ورشکست میشوید اما هیچ کاری نمیکنید!
اگر یک فرد عملگرا در آن شرکت بود، اولین کاری که میکرد این بود: همان روز با مدیرفروش شرکت جلسه میگذاشت، بررسی میکرد که چه دلایلی باعث کاهش فروش شده است و سعی میکرد که با اقدامات فوری اما سنجیده، فروش شرکت را افزایش دهد.
مهمترین عیب عملگرا نبودن از دست دادن فرصتها و از همه مهمتر زمان است!
فرض کنید که شما مدتهاست که به دنبال فرصتی هستید تا در محل کارتان،خودی نشان دهید. از قضا در یک جلسهی کاری، مدیر شرکت برای انجام پروژهای تقاضای همکاری داوطلبانه را دارد! شما با اینکه توانایی انجام آن پروژه را دارید داوطلب نمیشوید. همکاری که تازه به شرکت آمده است داوطلب میشود و آن پروژه را انجام میدهد. در کمال ناباوری چندی بعد او ارتقا شغلی میگیرد و با افزایش حقوق از وی قدردانی میشود!
البته گاهی مهمترین ضرری که ما از عملگرا نبودن خود میکنیم از دست دادن زمانهای طلایی است!
مثلا: یادگیری زبان! شما سالهاست که در فکر این هستید که به کلاس زبان بروید و مدرک زبان بگیرید! اما بعد از گذشت چند سال هنوز که هنوز است در هیچ کلاس زبانی ثبت نام نکردهاید! اکنون بعد از گذشت چند سال احساس میکنید که خیلی دیر شده است یا دغدغههای زندگی آنقدر زیاد شده است که دیگر توان یادگیری زبان را از شما گرفته است.
به نظر من نقطهی مقابل عملگرایی، کمالگرایی بیشازحد است! ما برای هرکاری آنقدر انتظارات و توقعات بیجا داریم که عملا انجام آن کار را غیرممکن میسازیم! یا آن کار اگر انجام شود با مشقت ، صرف وقت و انرژی زیادی همراه خواهد بود و چون مغز انسان در مواجهه با کارهای سخت میل عجیبی به تعویق انداختن کارها دارد پس آن کار را کلا انجام نمیدهیم!
برنامهریزیهای بیشازحد، درنظرگرفتن استانداردهای خیلی بالا، تصورات رویایی از نتیجهی انجام کار، همگی باعث میشود که ما آن کار را شروع نکنیم و یا به تعویق بیندازیم!
همانطور که گفتم نقطهی مقابل عملگرایی، کمالگرایی بیشازحد است. کمالگرایی به عنوان یک اختلال در علم روانشناسی مطرح شده و حتی قابل درمان است. اما اگر شما حوصلهی رفتن پیش روانشناس را ندارید با همین کارهایی که دیگران انجام دادهاند و نتیجه گرفتهاند شروع کنید:
یک روش خیلی ساده در کتاب (به انجام رساندن کارها) آقای دیوید آلن آمده است:
کاری که باید انجامش دهید ـ و مرتب از انجامش فرار میکنیدـ از دو حالت خارج نیست:
اگر انجام آن کار زیر دو دقیقه زمان میبرد، همان لحظه بدون هیچ بهانهای آن کار را انجام دهید.
اما اگر کاری است که طولانی است، دو دقیقه از کار را انجام دهید و بعد از دو دقیقه تصمیم بگیرید که آیا آن کار را ادامه دهید یا خیر؟ در بسیاری از مواقع شما همان کاری که دو دقیقه میخواستید انجام بدهید را دو یا سه ساعت ادامه داده یا تمامش کردهاید!
نکته : مواردی که گفتم همه در مورد خودم صدق میکرد . من تقریبا سه ماه بود که در سایت ویرگول مقاله ای ننوشته بودم، امروز به صورت اتفاقی به این سایت سرزدم و با نوشتن این مقاله یک قدم برای عملگرا بودن برداشتم.