به این تصویر نگاه کنید. چطور زنبور با تمام توان
شیره ی جون این گل نو شکفته را می بلعند.
در مورد این تصویر نمی خواهم حرف های زیادی بگویم.
فقط به نظرم جالب بود و آن را اینجا گذاشتم.
در مورد بهار و شکوفه های بهاری هم حرف زیاد گفتم
و اینجا نمی خواهم آنها را تکرار کنم.
اینجا در مورد خودم حرف به میان است.
من چطور دوباره شکوفه شدم.
در روز هایی از سختی مانند قوطی نوشابه فشرده و مچاله شدم.
روزهایی در جنگ داخلی خود شکست خوردم.
شاید سالها از آن زمان عبور کند.
ولی من آنها را هیچ وقت به فراموشی نخواهم سپرد.
من شکوفه شدم و پژمردگی زود رس گرفتم.
اما امروز باز هم شکوفه شدن را دوباره تجربه می کردم.
دوست دارم این زندگی را از راه های نو تجربه کنم.
در خیابان ها پرسه بزنم .
و در کافه ای قهوه تلخ را بعد ساعت ها بنوشم
یک روز هم مسیر باد شوم.
و در آزادی خود غرق شوم
حالا شما بگویید:
حالا شما بگویید:کی و در کجا فهمیدید دوباره و از نو مانند گل های بهاری شکوفه شدید؟