شاید انتظار دارید آدم با کفشهایش برقصد،ولی من کفشی دارم که خودش می رقصد!
حتما می پرسید چطور؟ مگه میشه؟
بله چنین چیزی امکان پذیر است.کفشهای من موجودات پرانی هستند که هر وقت حالم خوب باشد و کیفم کوک،این موضوع را به سرعت می فهمند.
آن وقت برای راه رفتن نیاز نیست به ماهیچه های پاهای نحیفم فشار بیاورم که راهها را به تنهایی طی کنند.یا سربالایی و سرپایینی را به زحمت پیش بروند.
وقتی حال من خوب است و لبخند روی لبهایم شیرجه می زند،پاهایم یا بهتر بگویم کفشهایم می پرند.
یک قدم بزرگ را می پرند و یک مسیر طولانی من را پرواز می دهند.در این حالت حرکت پاهایم چیزی شبیه دویدن روی هواست،شما نمی دانید این کار چه حس خوبی دارد.
کفشها می پرند و من را پرواز می دهند.
درست مثل وقتی که روی صندلی نشسته ای و خاطره ای را مرور می کنی.آنوقت بی آنکه بفهمی رسیده ای به جایی که دوستش داری.جایی که هوا سبک و لطیف و نرم است.رنگها می درخشند.درختها سبز پسته ای هستند و تو در آسمان شناوری.
شاید این مزخرف ترین داستان خیالپردازانه عمرم باشد ولی میخواهم خودم را بزنم به کوچه علی چپ و آن را منتشر کنم!
چون اگر چنین کاری را نکنم،داستان بعدی خودش را نشان نمی دهد.
همان داستانی که حتما بهتر از داستان کفشهای پران است!