شیدا·۵ ماه پیشیادم باشدیادم باشد امروز دستانت را کم دارم و بیشتر از همیشه خودم را تنها میبینم؛ تنهاتر از خدا و هیچکس از این راز سر به مهر خبر ندارد، حتی خود تو!…
شیدا·۶ ماه پیشهزار سال نوری بخوابدلم میخواهد هزاران سال نوری بخوابم و دوباره بیدار بشوم و ببینم خواب نیست و رؤیا نیست، زندگی کابوسی از جنس شبانههایم نیست. ببینم میوهی در…
شیدا·۷ ماه پیشکاش دوباره مومن بودمکاش دوباره مؤمن بودم. خدا از من دور نبود. کاش تو به جبر زمان سر چهارراههای مرگ نایستاده بودی، کاش ایران خانم برایمان مادری میکرد، این شهر…
شیدا·۱۰ ماه پیشباید سبزِ سبز شومجسمم را آتش بزنید و ذرات آن را به دست باد بسپارید. باد امانتدار خوبی است. باد مرا به دشتها میبرد، به پشتِ کوهها به دشتهای سبز، جاییکه…
شیدا·۱۰ ماه پیشاهدای لوح جایزه ادبی جلالآلاحمد به خداداد عزیزیچرا توی این سرزمین همیشه همهچی برعکس شده، کسیکه دکترا داره، کولبَری میکنه و راننده اسنپه، کسیکه سیکل داره توی کلاس درس پشت میز استاد ف…
شیدا·۱۰ ماه پیشرازِ آینهحاضرم هرچه دارم بدهم، اما یک لحظه به چهره خودم در آینه نگاه نکنم. افسانهها میگویند که روح مردگان بعد از مرگ شخص در آینه اتاقشان محبوس خوا…
شیدا·۱۰ ماه پیشآرزوهایم پژمردوقتی به عقب برمیگردم و به گذشته خودم نگاه میکنم، میبینم هیچ نقطه روشنی وجود ندارد؛ گذشتهام مثل یک جاده پرت بیرون از شهر تاریک و بیانته…
شیدا·۱ سال پیشاگر شاعر بودمدر چشمانت شکوه تاجمحل است و غرور تو ایاصوفیه و من مثل لشکر شکستخورده نادر، سربازی بیپناه هستم که اسیر دستهایت شده و بیچونچرا به فرمان…
شیدا·۱ سال پیشهر روز با تو زندگی میکنمهر روز با خودم میگویم که دوستت ندارم. هرروز چهارراه انقلاب تا ولیعصر را پیاده میروم. هیچکس مرا نمیبیند. پشت میز یک کافه رو به پنجره…
شیدادرسَکّو!·۱ سال پیشکابوسِ بیداریدر این اتاق خالی و سرد چشم به راهم شاید از راه بیاییکلیدِ عشقت را در میان تاریکیها گم کردم تو کجا رفتی که هرچقدر به انتظار نشستم نیامدیبار…