مائده نیک‌آیین
مائده نیک‌آیین
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

یادم تو را فراموش!!!

کوچه لره سو سپمیشم

یار گلنده توز اولماسون

ائله گلسین ائله گئتسین

آرامیزدا سوز اولماسون

-:"قلدر بود. چهار تا محله از دستش عاصی بودن. قمه می‌کشید و خیابونو قرق می‌کرد. اگه چیزی می‌خواست به زور بدست می‌آورد. منو سر راه دید. اومد جلو. گرخیدم از ترس. اما نشون ندادم. چادرمو جمع کردم و گفتم برو کنار. خواست حرف بزنه. نتونست. انگار زبونشو موش خورده بود. صداش در نمی‌اومد. دهنش مثه ماهی باز و بسته می‌شد. مردم با تعجب نگامون می‌کردن. منتظر بودن. انگار زمان واستاده بود. انگار من و اون یه سکانس از یه فیلم بودیم. نگاش کردم. نگام کرد. گفتم بکش کنار. دستشو آورد بالا. ترسیدم. اماده بودم که اگه خواست منو بزنه، فرار کنم. ولی نزد. کلاشو از سرش ورداشت و راهو برام باز کرد."

صدای بی بی بود که من را از عالم صدای خواننده دوره گرد بیرون آورده بود. چیزهایی می‌گفت که برای من تازگی داشت. من مثلا نوه‌ی او بودم ولی این ها را نمی‌دانستم.

ساماوارا اوت سالمیشام

ایستیکانا قند سالمیشام

یاریم گئدیپ تک قالمیشام

-:"عاشقم‌ شده بود‌. همه گفتن نرو. اسدالله خان بهت دختر نمیده. اما کسی حریفش نشد. به ضرب و زور اومد خواستگاریم. آقاجونم نگاش کرد و گفت نه. گفت دخترتو می‌گیرم. این خط، این نشون. آقاجونم گفت جنازه‌ی دخترمو رو شونت نمی‌ذارم. گف اگه منم که دخترتو عروس خودم می‌کنم. آقاجونم به نوکراش دستور داد از خونه بندازنش بیرون. اکرم، کلفتمون می‌گف هر آن منتظر بودیم قمه رو در بیاره و نوکرارو بزنه. ولی درنیا‌ورد. فقط وسط دست و پای نوکرا داد زد و گفت فک نکنین حریفتون ‌نیستم. تو این خونه عزیز من زندگی می‌کنه. حرمت این خونه رو نگه می‌دارم که بهتون هیچی نمی‌گم."

نه عزیز دیر یارین جانی

نه شیرین دیر یارین جانی

کوچه لره سو سپ میشم

یار گلنده توز اولماسون

ائله گلسین ائله گئتسین

-:"رفت و اومد. رفت و اومد. ولی آقاجونم بهش محل نداد. هربار که ذبیح می‌اومد، آقاجونم سنگ رو یخش می‌کرد. ذبیح حرف نمی‌زد. جلوی آقاجونم درشتی نمی‌کرد. داد نمی‌زد. زور نمی‌گف. ولی می‌گف پری رو می‌خوام. انقدر میام و میرم که خودتون بله رو بگین."

وسط حرف بی بی می‌پرم:" بی بی عاشقش نشدی؟"

-:"مگه میشه عاشقش نشده باشم؟ عاشقش شدم. وقتی دیدم این همه میره و میاد، دلم باهاش شد، دلم نرمش شد. آدم بودم دختر. سنگ نبودم که اون همه خواهشو ببینم و هیچی نگم."

-:"گفتی بهش؟"

-:"نه... کی اون موقع جرات داشت بگه من فلانی رو می‌خوام.خیلی سال پیش بود دختر."

آرامیزدا سوز اولماسون

پیاله لری رفده دیر

هربیری بیر طرفده دیر

-:"سه سال رفت و اومد. سه سال جواب نه شنید. قصه عشق ذبیح و پری تو محله ها پیچید. کسی از ترس ذبیح جرات نمی‌کرد بیاد خواستگاریم. آقاجونم از ترس آبروش، از ترس این که یه روز من و ذبیح فرار کنیم، منو به پسرعموش که تو فرنگ بود، شوهر داد. رفتیم اونور. دو سه سال موندیم و برگشتیم. ذبیح تریاکی شده بود. می‌گفتن از عشق من تریاکی شده. می‌گفتن نتونسته تحمل کنه. می‌گفتن اسدالله خان کمر ذبیحو شکونده. می‌گفتن وقتی تریاک می‌کشه واسه پری می‌خونه. حرف و حدیثا به گوش شوهرم رسید. رفت پرس و جو. رگ غیرتش زد بالا. با آقاجونم دعوا کرد، منو سه طلاقه کرد و فرستاد ور دل آقاجونم. آقا جونم هم اون ته حیاط یه اتاق و خلا برام ساخت. نوکر کلفتا برام آب و دون می‌آوردن. حق نداشتم برم تو خونه آقاجون. اخه عارش می‌اومد یه مطلقه تو خونه‌ش باشه. من شده بودم عیب و ننگ خانواده. جرات نداشتم برم ببینمشون. سال به سال، شب عید، حق داشتم پامو تو خونه بذارم و باهاشون غذا بخورم. تو خونه‌ی پدری زندونی شده بودم. خبرای خونه‌رو از نوکر کلفتایی که می‌اومدن دم اتاقم، می‌گرفتم. انگار تقصیر من بود که ذبیح عاشقم شده بود. انگار تقصیر من بود که کسی از ترس ذبیح خواستگاریم نمی‌اومد. انگار تقصیر من بود که نقل دهن مردم شده بودم."

یارم گدیب بیرهفته دیر

گورممیشم بیر هفته دیر

نه عزیز دیر یارین جانی

نه شیرین دیر یارین جانی

-:"نمی‌دونم چند وقت گذشته بود. یه سال، پنج سال، نمی‌دونم. یه روز صدای یه مرد از پشت دیوار اتاقم اومد که ترکی می‌خوند. نمی‌فهمیدم چی میگه. من که ترک نبودم. صداش سوز داشت. اون می‌خوند و من گریه می‌کردم. بعدها نوکر کلفتا گفتن که ذبیحه. وقتی شنید که من جدا شدم تریاکو ترک کرد و دوباره اومد خواستگاریم. ولی مرغ آقاجونم یه پا داشت. آقاجونم عصبی شده بود. همش دنبال راهی بود که از شر ذبیح خلاص شه. از اونور ذبیح هر روز می‌اومد پشت دیوار اتاقم و برام می‌خوند. یه روز صداش نیومد. بعدها فهمیدم ناغافل با یه ماشین تصادف کرد و در جا مرد."

بی بی ساکت می‌شود. بغضم را قورت می‌دهم. بلند می‌شوم و به پشت پنجره می‌روم. به پایین نگاه می‌کنم. خواننده‌ی دوره‌گرد میان اهالی کوچه ایستاده و می‌خواند:

کوچه لره سو سپمیشم

یار گلنده توز اولماسون

ائله گلسین ائله گئتسین

آرامیزدا سوز اولماسون


مائده نیک‌آیین


مائده نیک‌آیینمائده نیک آییننویسندهداستان کوتاهداستان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید