الکساندرا ی تنها🖤
الکساندرا ی تنها🖤
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

چقدرزیبا بود پارت ۳

بعد از گوه کاری علی و بهم ربختن اعصابم رفتم سمت گوشی ..هزار بار تو ذهنم دودوتا چهار تا کردم اما خب وقتش بود!!نبود.؟؟


♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

ساعت۸شروع کردم به زنگ زدن الان ساعت ۹:۱۰دقیقه اس ...هنوز گوشی روی میز داره بوق میخوره"دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد زنگ شما با پیامک و...." چه عالی!!مثل همیشع ...!لبم زخم شد عادتم شده بود هر وقت حرص میخوردم لبم رو زخم میکردم !رفتم سر اینه و به خودم نگاه کردم چقد بی کس بودم !!چقد تنها!،!!مردم لااقل پدر مادر درست حسابی شاید نداشته باشن اما بلاخره یه ادمی؛ یه همدمی یه خواهر یا برادری بالا سرشون هست !!پوزخند زدم "چه خیالای خوشی داریا" مستیج اومد صدای دینگش همه ی ذهنم رو بهم ریخت رفتم بالا سر گوشی مثل عزرائیل..."بازم؟؟"اره طبق معمول هر وقت زنگ میزدم فقط پول واریز میکرد تقریبا هر ماه سی ملیون!چقد من بدبخت بودم

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

رفت رو پیغام گیر باید حرف میزدم لااقل بابام که جواب نداد لااقل یه زری بزنم"الو مامان؟؟؟خوبی؟؟؟؟چرا جواب نمیدی؟؟چرا نه تو جواب میدی نه بابا؟؟؟معلومه چتونع؟؟چهار ماهه اینجا خودمو و خودم ،نه زنگی نه حرفی ..هیچی فقط بعضی وقتا یه پیام مزخرف برام میفرستین که اونم معلوم نیس اصلا چی هس!!!مامان میدونم الان داری گوش میدی حرفامو اما دبگه بسه "




پ ن:ببخشید اتقدر دیر شد 🫠

بچه ها اگه حمایت زیاد باشه میذارم بمونه اما اگه نبود تو مایه های پست "مه همه جا را گرفته"و "ترانه ای برای تو "میزارم اون مدلی بیشتر دوست دارین و بعد پست رو پاک میکنم در واقع کل پارت ها رو💜بای شیرکاکائو ها🫠

رمانداستانعشقتنهاییزیبایی
مِهربوט نَباشیـב مِهربونا تِکرارے میشَن...!🖤
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید