EllA
EllA
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

معشوق

چشمم رو باز کردم ، دریایی روبرویم بود دریایی پر از مهربانی چشمانم بزرگ تر شد جوری که فهمیدم دریا اینطور نیست اقیانوسی بی همتاست چششم دوباره و دوباره بزرگ تر شد و دیدم این اقیانوس نیست جهان هستی است و آن زمان بود که بیدار شدم.

خودم را دیدم بدن خسته پر از میل های دنیایی خوابم نبرد دوست داشتم رویا ببینم رویا های بیشتر ، اما رویا نبود فقط تمایلات سرکوب شده ای بود که نیاز داشت آزاد باشد.

وقتی که بیدار شدم فهمیدم که چقدر خواب بودم عمر رفته ، زندگی نکرده و تنهایی های بی وقفه

شروع کردم به راه رفتن با معشوق

چشمانم را بست و گفت : یه آرزو کن ، گفتم: آرزوی من تو هستی خندید و گفت: من که الان کنارتم ,

گفتم نه دوست دارم همیشه کنارم باشی.

گوش هایم را گرفت و گفت فقط صدای مرا بشنو ، تنها صدای من .

درست است که چشمانم را گرفت ،ولی قلبم را باز کرد ، لب های خشکیده ام را بوسید ، زندگی بی نشاطم را رنگ آمیزی کرد ، سردی تنم را با آغوش گرمش پر کرد و

چشمان بی روحم را با دیدن تنها خودش آرایش داد ، گوش هایم را گرفت ولی به من شنیدن نغمه های بهار را یاد داد ،یاد داد که در برابر بیشتر چیز ها کر باشم ، یاد داد صدای او ضربان قلبم باشد.من دوست دارم عاشق او باشم و جز او نبینم و غیر او را نشنوم

و یاد داد که دوست داشته باشم و درراه رسیدن کور و کر باشم و فقط از تو بشنوم و فقط از تو ببینم

آری من همین را دوست دارم

دوست دارم .....

.
.





دوستعشقدلنوشتهزندگیعاشقانه
Music 🎶🎶🎶
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید