نمی دونم چرا زود عاشق می شوم ،زود مجذوب می شوم، زود باور می کنم ،زود اعتماد میکنم ،
نمی دونم چرا اینطوریم ، چرا نمیتونم خودم باشم ، چرا دنبال پذیرفته شدنم، چرا دنبال اینم که دیگران منو ببینن ، چرا آنقدر ضعیف و شکننده ام ،چرا دل نازکم ، چرا برام دیگران مهمن، چرا همه رو دوست خودم میبینم ، چرا ...
صدای من رو کسی نمیشنوه ، کسی من رو نمیفهمه ، کسی با من نیست همه علیه منن، همه با من دشمنن، دوستی وجود نداره ، فقط دشمنی که جریان داره ،دوستی پر از خیانت و بی اعتمادی و بی اعتباری ، فامیل به فکر خودش و دنبال کندن و پر کردن جیبش ، حال بد من رو کسی نمیفهمه من تنهام ، واقعا میان این همه تن ها واقعا تنهام ، وجودم تنهاست ، هرکسی وارد تنهاییم شده ، نابودم کرده و تنها ترم کرده من نمیدونم که چی هستم و چه ارزشی دارم وجودم پر شده از شهوت و هوس و ...
من نیاز دارم که در آغوش گرفته بشم ،من نیاز دارم که فهمیده بشم ، نیاز دارم که عشق حقیقی رو پیدا کنم ، برام مهم نیس ، من اینم ، من پر از شک و درد و ناراحتی ، من پر از حال بد نیاز به ترمیم ، منم پر از خستگی ،
همین بخشی از زندگی من ....