پانته‌آ
پانته‌آ
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

منم‌ همینطور

مدتی کوتاه، شاهد بخشی از زندگیِ دوستی بودم که دورانی سخت را می‌گذراند. ناخن هایش تقریبا تمام شده بودند، چند هفته یکبار در کلاس‌ها حاضر می‌شد و انگار دیگر بین ما نبود. در اثنای هفته‌های طولانی، از همه چیز فاصله گرفته بود.
در یکی از همین روز‌ها، هنگامی که روبه‌روی پنجرهٔ مشرف به درخت‌های بهار‌نارنجِ حیاطمان نشسته بودیم، از دوستان جدیدش گفت، کسانی‌ که با وجود تفاوت سنیِ قابل توجه، دغدغه‌هایی مشابه دارند. دربارهٔ تمام گفت‌و‌گوهایشان صحبت کردیم. کمی خندیدیم و گاهی اشک در چشمانمان حلقه زد، اما تحول او، واضح بود. نه اینکه بگویم از بند افکارش رها شده بود، نه. احساس می‌کنم با آگاهی از مشکلات دیگران، خیالش راحت شده بود. دیدن دست و پا زدن بقیهٔ آدم‌ها، او را دگرگون کرده بود و بار دیگر، متوجه شده بود تنها نیست.
انگار که در تمام این مدت، تنها چیزی که احتیاج داشت، یک «منم همینطور» بود.

حالا دیگر می‌توانست در کمال آرامش نگران باشد.

کامو، در بخشی از کتاب طاعون، در وصف یکی از شخصیت‌ها می‌گوید: « یگانه چیزی که نمی‌خواهد جدا ماندن از دیگران است. ترجیح می‌دهد که همراه دیگران محاصره شود، اما تنهایی زندانی نشود».

____________________

چنل تلگرام من: pnta_rh@

_

همدلیمشکلاتاسترساندوهدوست
🦋چنل تلگرام من: pnta_rh@
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید