شبنم را از روی مژگانت پاک میکنم.
«آهای دیوانه، تو ماه منی! مگر میگذارم ماه من غمگین و تنها در گوشهای سر به گریبان فرو ببرد؟»
سرت را روی سینهام میگذارم. بگذار قلبم در گوشت زمزمه کند که من چه بیمهابا دوستت دارم.
«قوی باش ماه من. تو زیبا و دوست داشتنی هستی. من یک تار مویت را با دنیا که هیچ، با آخرت هم عوض نمیکنم.»