Nora.sh
Nora.sh
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

چه اشکالی داره خیال زیستن؟

:)
:)


شاید سه چهار باری این رو گفتم.
_تا وقتی به تو یا به کسی اسیب نرسونی، خیال بافتن اشکالی نداره.

و هر سه چهار بار هم شنیدم.
_نمیشه که تا ابد توی توهم زندگی کرد.

و هر بار با خودم گفتم چرا نشه؟ وقتی طنز زندگی ازار دهنده میشه و دلت رو میزنه، چه اشکالی داره که خیال بافت؟ حتی خیال تلخ و تند و شور و ترش. مثل سسی که روی غذا میریزیم زندگی رو خوشمزه میکنه. حالا سس سویا یا سس انار یا چیلی و هالوپینو.
خیال نباشه چشمای کهربایی یار رو به چی تشبیه کنیم؟ گره و پیچ و تاب گیسویش رو چی؟ خیال نباشه که شعر و قصه و افسانه و داستان میشن خبر و مقاله و نسخه ی روان پزشک!
چه اشکالی داره که موهاش رو باد ببنده و این قصه با اون سر بشه؟ با دست اون بارون بیاد و با خنده هاش سحر بشه؟
که ابرا پشمک باشن، که مرواریدا اشکای پری دریاییا باشن، که دونه برف ها پولک لباس عروس ستاره باشن که موقع ی رقصیدن از لباسش میافته؟ بارون گریه ی ابر باشه و خورشید رو با ارابه تا اسمون بکشن؟ چه اشکالی داره اگه گرگینه ها شب های ماه کامل توی جنگل شکار کنن و اگه خوناشاما توی کوه ها یه عمارت بزرگ داشته باشن؟ اگه سیمرغ و ققنوس داش مشتی باشن باهم و اگه فردا دانش اموزای هاگوارتز واقعا امتحان معجون سازی داشته باشن؟


_به سلامتی ادمایی که به ستاره‌ها خیره می‌شن و آرزو می‌کنن ریس...

+به سلامتی ستاره‌هایی که گوش می‌کنن و آرزوهایی که بی‌جواب می‌مونن.
_به سلامتی ادمایی که به ستاره‌ها خیره می‌شن و آرزو می‌کنن ریس... +به سلامتی ستاره‌هایی که گوش می‌کنن و آرزوهایی که بی‌جواب می‌مونن.



دلنوشتهروزنوشتروزانه نویسیداستان
ششصد و چهل و چهار درنا‌ی کاغذی...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید