ویرگول
ورودثبت نام
چراغ روشن
چراغ روشناینجا چراغی روشن است؛ برای تمرین نوشتن!
چراغ روشن
چراغ روشن
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

داستان کوتاه

پسر درحال روپایی زدن می‌پرسد:

- آقاجون! به نظرت عجیب‌ترین چیز جهان چیه؟

پیرمرد با قیچی باغبانی شاخه خشکیده‌ای را از بوته گل رز می‌چیند.

- عجیب‌ترین چیز جهان آدمه.

پسر ضربه محکم‌تری به توپ زده، توپ که کمی ارتفاع می‌گیرد، ضربه‌ای به زیر آن می‌کشد و توپ را به گوشه‌ای شوت می‌کند.

- آدم؟ چرا؟

پیرمرد چند برگ خشکیده را با دست جمع می‌کند و گوشه‌ای قرار می‌دهد.

- عجیبه، چون یه عمر سگ‌دو می‌زنه تا به آرامش برسه.

پسر کنار باغچه می‌آید.

- خب، این کجاش عجیبه؟

پیرمرد دوباره سراغ بوته رز می‌رود.

- اونجاش عجیبه که می‌بینه بقیه با این سختی‌های بی‌خود به آرامش نرسیدن، اما درس نمی‌گیره؛ وقتی می‌فهمه راهو اشتباه اومده که دیگه دیر شده.

- یعنی چی آقاجون؟

پیرمرد دستی روی یکی از گل‌های رز می‌کشد و قیچی‌اش را به طرف شاخه آن می‌برد.

- یه عمر وقت باارزشت رو میذاری تا آرامش پیدا کنی، اما اگه خوش‌شانس باشی، فقط آسایش گیرت میاد.

- پس آرامش کجا پیدا میشه؟

پیرمرد با گل رز از باغچه بیرون می‌آید.

- آرامش کنار عشقه، باید بری اونجا پیداش کنی.

پسر با چشمان برق زده لبخند می‌زند. پیرمرد می‌گوید:

- حالا تو بگو بهترین چیز جهان چیه؟

پسر یک پایش را روی لبه‌ی باغچه می‌گذارد.

- من میگم عشق.

پیرمرد می‌خندد.

- نه پسرم بهترین چیز آرامشه.

و هر دو همزمان می‌گویند:

- که کنار عشق پیدا میشه.

پسر می‌گوید:

- عشق چیه آقاجون؟

پیرمرد نگاهی به شاخه رز دستش می‌اندازد.

- عشق این بوی کلم‌پلوئه که آخر هفته‌ها مادربزرگت به‌خاطر حضور تو می‌پزه.

#020723

آرامشگل رزعشقداستاننویسندگی
۳
۰
چراغ روشن
چراغ روشن
اینجا چراغی روشن است؛ برای تمرین نوشتن!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید