جودی.·۶ ماه پیشتو برنده ای!گفت:« مگه میتونی با این چیزی رو تصور نکنی؟» پس حالا باید بیای و ذهن من رو ببینی. همه چیز شلوغ شده و میپیچه و سناریوها از این سمت به اون س…
جودی.·۷ ماه پیشاغیارسلام خواننده ی عزیز!از ظهر یک روز بهاری مینویسم.از روزی که کتاب بیگانه ی اقای کامو رو تموم کردم ولی بماند که با ده صفحه ی پایانی اش ارتباط…
جودی.درسَکّو!·۱۰ ماه پیشبازگشت.یا غرق شو یا شنا کن.خب،سلام؛با ی لبخند بزرگ درحال نوشتن هستم بعد از دوسال و اندی روز پا به ویرگول گذاشتم و بله خرسندم.اون تایمی که به ویرگو…
جودی.·۳ سال پیشکلمات فروغ، همزادِ اندیشه هایم.من همیشه دوست دارِ یک زندگیِ عجیب و پر حادثه بودهام، شاید خنده ات بگیرد اگر بگویم من دلم می خواهد پیاده دور دنیا بگردم! من دلم می خواهد…
جودی.·۳ سال پیشزخمهرکس بھاندازهباورهایشعمیقاست!بدترین قسمت این سرنوشت این بود که دیگر نه جایی نه توانی برای دوست داشتن من نبود؛هر کسی به من رسید آنقدر خسته، رنجور و تنها بود که دیگر در…
جودی.·۳ سال پیش[من ناشنيدنى ترم از هر نگفتنى]حالا من اینجا خسته و تنها وهر روز تو آنجا افسرده و بیحالهآن اگر که جمع تنهامان یک جا بوداین چنین هر تن به تنهایی یکتنه نبودشاید هیچکدام…
جودی.·۳ سال پیشدل ها الزایمر نمیگیرند!ما فقط دوست معمولی بودیم!وقتی شب به شب بیدار می ماندیم به پای هم ، توی صفحه های مجازی لعنتی تا خوابمان بگیردلابلای حرف زدن های بیخودمان از…
جودی.·۳ سال پیشخبر فوری! ابری در اسمان هشتم ستاره ای را بلعید!مثلوقتیکھ؛ رانندهتاکسی.. کولرروروشنمیکنه:)) دقیقا با خودِ درونیم قرار گذاشتم، بعداز سال ها بحث رفتن باهاش ب ای…
جودی.·۳ سال پیشقصھیتلخِمراسُرسُرههاميفهمند.من عرق نعناع بودم ، اون ابگوشت دوست داشت. ............... هویدای شبانه ام؛ نمیخواهم گله کنم ، و از دور بودنت هی ساز غم را در هم بشکنم و افک…