یاسمن
یاسمن
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

آشنایی در دنیای غریبه ها

این روز ها که گذشت برای من پر از تجربه ها و احساساتی بود که قبلا یا بهشون برخورد نکرده بودم یا متوجهشون نشده بودم! این ماجرا از کمی قبل از پاییز شروع شد، پاییز ادامه پیدا کرد و الان هم وارد مرحله ی تازه ای شده! این مدت همه ی فکر ها و احساسات بهم آمیخته توی مغزم رژه می رفتن و من بی دفاع بودم و نتیجه می شد سردرد های مزمن، بدخلقی و کلافگی با چاشنی بغض و گریه ی گاه به گاه! مسئولیت هام بیشتر از همیشه بود و بیشتر از همیشه از خودم دور بودم. روز های آسونی نبود اما نمی شه گفت غم انگیز بود...با اینکه خیلی روزا از شدت غم نمیدونستم باید چی کار کنم اما باز هم به نظرم واژه ی غم انگیز واژه ی خوبی براش نیست...

پاییز امسال انگار یه جورایی همه ی ابعاد من به چالش کشیده شد!اجتماعی و کار و تحصیل و علاقه و رابطه و دوستان و خانواده و دین و مالی و غیره و غیره... همه چیز باهم اتفاق افتاد! به قول یه دوستی وقتی بخواد بباره، می باره و پاییز امسال برای من همه جوره بارید!

و بار دیگه بهم ثابت شد که در انتهای روز نزدیک ترین حالت من به خودم با نوشتن به دست میاد! من نمیتونم ننویسم. صادقانه بگم گاهی وقتی نوشته های دیگران رو میخونم و نا خودآگاه با مال خودم مقایسه میکنم، از نوشتن می ترسم چون مدام به خودم مگم به اندازه ی کافی خوب نیست، و وقتی به قول خودم میخوام خوبش کنم دیگه اون نوشته هه من نیستم...شاید اصل ماجرای نوشتن برای من همینه، من باید بفهمم که به اندازه ی کافی خوبم!

پاییزغم انگیزغمنوشتندلنوشته
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید