دل باید قرص باش!
جاش نرم و گرم باشه!
آخه مگه نمیگن قلبمو شکستی؟
مگه شکستنیها جاشون تویِ بوفهی مخصوص و اون بالا بالاها نیست که دستِ کسی بهش نرسه و آسیبی بهشون نرسونه. پس چرا انقدر راحت دلمون و در اختیار آدمایِ بی رحم میزاریم ؟
یا نمیدونیم که دلمون چقدر مهمه یا هنوز نفهمیدیم چیکار داریم میکنیم، از این دوحالت نمیتونه خارج باشه. آخه دل جان تورو چه به غصه خوردن و فشرده شدن ، آخه گیانم، آچاانم، گُمپِ گُلُم، تو باید عاشق بشی!
تو باید مملو از عشق و مهربونی بشی!
دل جانم تورو چه به شکسته شدن و پوسته پوسته شدن!
تور چه به مرهم و دارو و دوا و گریه های وقت و بی وقت!
تو برای اینی که پر از احساس بشی !
حتی همون احساسات بد، حتی همون ناراحتیایی که باعث فشرده شدنت میشه؛ ولی دل جان، دیگه شکسته شدن برات زیادیِ!
تنهایی بارشو به دوش نکش، کمرت خم میشه
بشین درد و دلت و بریز بیرون!
بشین بزار برات چایِ قند پهلو بیارم و از صبح تا دمدمههای صبح بعدیش برام حرف بزن
دل جانم بزار حواسم بهت باشه!