دلنوشت و دلنوشت و دلنوشت
انچنان اندوه داریم وای از سرنوشت
انقدر تاریک ومبهم کورسویی رو ب رو
ما نمیدانیم چیست آن رو ب رو
هم غم وترس جدایی از همه
هم نیاز رفتن از این همهمه
تا که روزی خواستیم رو خوش کنیم
راحتی باشد و چایی نوش کنیم
انقدر زجر و حراس از هر کجا
آمد شد هر بلایی سد ما
انقدر این شاعر مجنونه حال
هی نوشت وهی نوشت بی اختیار
تا که ناگه با دلی دور از امید
رفت و ماند این جمله های بس بعید