Aidan·۸ ماه پیشخدا کوشی؟تو ای طلوع آرزوی خفته بر باد بخوان مرا تو ای امید رفته از یاد. نمانده در دلم دگر توان دوری. :)
Aidan·۸ ماه پیشFor You.بیا این بار از مقدمه دست بکشیم باشه؟بیا و مقدمه ی من شومقدمهٔ داستانمبیا و نویسندهٔ داستان بی پایان من شوبیا با هم آخر داستانمونو بنویسیم…
Aidan·۹ ماه پیشامشبامشب مانند شب قبل و شب قبلش، اصلأ مانند هر شب خیره به آسمان در انتظار ماه، پشت پنجره نگاهی به بام خانهٔ پیرمرد داستان می اندازم... چراغی با…
Aidan·۹ ماه پیشمیترسم.ترس چیز عجیبیه ، خیلی عجیب...حتی انواعم داره!!!! از روی غریزه... ساخته ی این ذهن، غرق در سراب خیال... حتی شده از روی اجبار.خب با این حساب ن…