ساعت ۳ بعد از ظهر
زمستون اوایل دی ماه
هوا؟ خیلی سرده ولی بوی سرب میده، مثل همیشه هوای تهران آلودس
کوهها مشخص نیستن، حتی نمیدونی که این آلودگی تا کجای کوههاست اینقدر که آسمون گرفتهس
محل قرار، میدون ونک
دیشب تا نماز صبح باهم صحبت کردیم
بخاطر همین دیر بیدار شدم، چشمام پف کردن
حدودای ظهر که پاشدم دوش گرفتم، موهامو با شامپو نشستم تا به حالت عادی خودش پف کنه
بعد دوش دو سهتا عطسه و شروع آبریزش بینی
متوقف نمیشه
نمیدونم چه حکمتیه وقتی دوش میگیرم انگار چندجامو پشه نیش زدهباشه، باد میکنه و میخاره
یه لیوان شیر میخورم، مسواک میزنم
برای ناهار واینمیستم
منطقی نیست قرار آخر رو دیر برسم
حوصلهی غذا هم ندارم
وسط روز اسنپ برای رفتن به ونک خیلی گرونه
با بیارتی میرسم به ونک
ساعت ۳بعد از ظهر
هوا بوی سرب میده
دور میدون مردم درگیر روزمرهی خودشونن
منتظرم تا بیاد
چی باید بهش بگم؟
گفتنیها رو هزار بار گفتیم
گریه؟
من گریه نکردم، میدونم دیگه قرار نیست چیزی بشه
شایدم دوباره همو ببینیم،
شایدم نه
مهمه؟
نمیدونم شاید یکی بهتر از اون پیدا بشه
پیش خودم میگم که من عاشقش نیستم که اینجوری فکر میکنم
اون هیچ وقت کسیو جای من تصور نمیکنه…
بیخود، مطمئنم به سال نرسیده، با یکی دیگه میره توی رابطه
خب نشد
چیکار کنم؟
تو بهترینی که باید میبودی نبودی
تو اونقدرم خوشگل نبودی
اونقدر شیرین نبودی
اونقدر خواستنی
نمیدونم
گوشیمو در میارم
پیام داده
دیر میرسه
کجا برم؟
یه نگاه میندازم به میدون
تاکسیها منتظرن مسافر بیاد تا حرکت کنن
کارمندا دیرتر تعطیل میشن، کم مسافر میاد وسط روز
به ماشینا نگاه میکنم
تو کدومشونه؟
از کجا میاد؟
خونه یا از ولیعصر
مهم نیست
چرا مهمه، باید بدونم از کجا میاد تا بدونم کجا منتظر وایستم
چرا براش یادگاری نگرفتم؟
قشنگ نیست که یه چی بگیرم دم آخری؟
نه، قشنگ نیست
بعدا ببینتش یادش میافته غصه میخوره
بعد از تموم شدن این رابطه زندگیم رو از نو میسازم
نه که بد کرده باشه باهام، نه
بد نکرده، ولی اونقدرام فوقالعاده نیست دیگه
من یکیو میخوام که فوقالعاده باشه
یکی که هدف زندگیم باشه اونقدر که ارزش مردن داشته باشه
بتونم براش بمیرم
برای تو نمیشه مرد
تو چرا برای من میمیری؟
ناراحتم که اینقدر دوستم داری
کاش هیچ وقت عاشقم نمیشدی
هیچ وقت وابستهم نمیشدی
اه
یه تاکسی دور میدون وایساد
نه اون نیست
دیشب بهم گفتی که دستات درد میکنه میترسی که مریض شده باشی
دستات کز کز میکنه
اره منم خیلی میترسم
نکنه مریض شی مامانت بیاد خر منو بگیره؟
برای خودتم ناراحتم، نه که نباشم
ولی از مامانت میترسم
بیشتر از مریضی تو
حوصلهی بدبختی اینجوری رو ندارم
+ سلام
- سلام از کجا اومدی؟ چرا دیر کردی
+ اسنپ قبول نمیکرد
- از خونه اومدی؟
+ اره
- کجا بریم؟
+ نمیدونم
- غذا خوردی؟
+ نه
- بریم این ساندویچیه؟
+ نمیدونم
- بیا بریم
ساعت ۳:۲۰ وارد رستوران هایدا شدیم
خلوته نسبتا، دوتا ژامبون با یه دوغ و نوشابه
من نوشابه نمیخورم، نه که برای زندگی سالم
نه، برای اینکه دوست ندارم
از پلهها بالا رفتیم یه میز چهار نفره با ویوی میدون
خیلیم ویوی مهمی نیست
چادرشو دور خودش جمع میکنه و میشینه
چشماش بنظر نمیاد که گریه کرده باشه
ولی پف چشمام شاید این حسو بهش بده که من حسابی گریه کردم
راستش دوست دارم اینجوری بنظر برسم
که برام خیلی مهمه
دوست دارم وفادار بنظر برسم
خیلی احساسی و حساس
خیلی دردجدایی کشیده
اینجوری در موردم فکر میکنه؟
نمیدونم، شاید نه
حتما نه
هزاربار بهم مستقیم گفته که تو عاشقم نبودی
با لبخند
با گریه
تو شوخی
تو دعوا
همه جوره بهم گفته بود
پف چشمام دیگه این دم آخری بدرد بخور نیست
سرشو انداخته پایین
هیچی نمیگه
همیشه برای من شروع کردن صحبت خیلی سادس
ولی الان چی بگم؟
خوش آمدی به آخرین دیدارمون؟
مسخره بنظر میاد
وصیت کنم؟
بگم دوست دارم؟
از آینده بگم؟
کدوم آینده؟
از گذشته بگم؟
که مثلا یادته رفتیم سینما؟
یا مثلا یادته چقدر باهوش بودم توی حدس زدن فکرات؟
بدرد کی میخوره این حرفا؟
جفتمون ساکتیم
- نمیخوای چیزی بگی؟میخوای ساکت بمونی؟همینجوری؟
هیچی نگفت سرش پایینه
- دستت چطوره؟نمیخوای بری آزمایش بدی؟
هیچی، هیچی نمیگه
به دستاش نگاه میکنم
دستمو میبرم جلو که دستاشو بگیرم
انگشتای کشیدشو
ی ذره توی دستام نگهدارم
خیلی آروم و بیجون میکشه دستشو…
دستاش ولی گرم بودن
مثل همیشه
بهش میگفتم توی دستات بخاری داری
همیشه توی سرما دستاش داغ بود
انگار همین چند لحظهی پیش دستاش جلوی آتیش بوده
هنوز گرم بودن
دستشو آروم کشید
رفت سراغ کیفش
بستهی دستمالشو در آورد،
خیلی آروم،
انگار یکی رفته توی تنظیمات و سرعت حرکاتشو گذاشته روی نیم ایکس
احساس شرمندگی دارم
دستمالو بر داشتو بینیشو گرفت
چشماشو نگاه کردم
سرش پایینه
اصلا نگاهم نمیکنه
مژههای بالاش خیسن
اره داره گریه میکنه
گفتن گریه نکن چه فایدهای داره
-عزیزم زشته الان غذا رو میارن، اینجوری نکن
چه اهمیتی داره واقعا؟
واقعا چه اهمیتی میتونه داشته باشه؟
نمیتونم حرفی بزنم که آرومش کنم
مثل شاهدیم که شهادت داده قاتل کیه، بعد بخواد قاتل رو بخاطر حکمی که گرفته آروم کنه
مسخرس
چی بگم؟
ببخشید که زندگیتو خراب کردم؟
خیلی آروم گریه میکنه
کسی تا توی صورتش دقیق نشه نمیتونه بفهمه چی شده
غذا رو آوردن
دوتا ساندویچ
یه دوغ و یه نوشابه
سسهارو هم گذاشت روی میز و رفت میز بغلی که غذاهاشونو رو جمع کنه
میز رو تمیز کرد و رفت طبقه پایین
خوبه که دیگه هیچ کس بالا نیست
- بخاطر کم غذاییته اگه دستات کزکز میکنن، ضعیف شدی، باید غذای مقوی بخوری
ساندویچ رو باز کردم گاز اولو زدم و یکم سس زدم روش
گاز دوم سس ریخت روی دستم
میزمون دستمال نداشت
گفتم یه دستمال بهم میدی؟
دست کرد توی کیفشو و یه دستمال بهم داد
- نمیخوای غذا بخوری؟میخوای بکشی منو؟
هیچی نگفت
ساندویچ رو گذاشتم کنار
الان خوردن خیلی زشته
گرسنمه ولی زشته
- چرا نگاهم نمیکنی؟
هیچی نگفت
- خب باشه هیچی نگو، فقط نگام کن، داری آتیشم میزنی متوجهی؟
ساکتتر از قبل
سرش پایین بود
دستاش با دستمال بازی میکرد
انگار پلکم نمیزد
انتظار داشتم که چیکار کنه؟
دوست داشتم چیکار کنه؟
دوباره دست کرد توی کیفش
گوشیشو درآورد
از قلب آبی روی گوشی فهمیدم مامانش زنگ زده، باید الان سر کار باشه
صداشو صاف کرد و جواب داد
گفت تو راهه داره میاد
قطع کرد
رفت که اسنپ بگیره
- داری میری؟اینقد زود؟
بمونه چیکار؟
بمونه هیچی نگه؟
بمونه اشک بریزه؟
تا درخواست رو زد قبول شد
شاید همون تاکسیهای خالی میدون بودن
بلند شد
پشت سرش بلند شدم
ساندویچش دست نخورده بود
برش داشتم
ساندویچ خودمم برداشتم چجوری دوتا قوطی دوغ و نوشابه رو بردارم
رفتم پایین که یه نایلون بگیرم
گرفتم، ساندویچا و دوغ و نوشابه رو ریختم توش
خیلی زود از در رفتم بیرون
هرچی اینور و اونورو نگاه کردم نبود
غیب شد؟
رفت؟
واینستاد خداحافظی کنم؟
خودشم نمیخواست؟
ناراحت شدم
کاش ول میکردم دوغ و نوشابه رو…
حالا دیگه رفته بود
سخته؟
نمیدونم، شاید