الهه افروزیدر"فعلا اسمش باشه بارکد!"·۴ ماه پیشاز عشق حرف میزنم/۱[قسمت اول]|اصلا امسال بنا بر نرفتن بود...|دوازده روز جنگ تحمیلی و ترک کردن تهران در آخرین روزهای خرداد و اولین روزهای تابستان همهی برنامه…
الهه افروزی·۳ سال پیشتا چشم کار میکند جای تو خالیست!هزار بار گفتهام و بارها نوشتهام نامهها سندِ دوست داشتن اند و من همیشه برای آنها که دوستشان دارم نامه مینویسم، حتی نامههایی که شاید هی…
الهه افروزیدر"فعلا اسمش باشه بارکد!"·۳ سال پیش۳۵، ۲۸، ۲۲، ۱۷،۱۸؛ فقط پنج عدد ساده نیستند۳۵، ۲۸، ۲۲، ۱۷،۱۸؛ فقط پنج عدد ساده نیستند،رمزی در این اعداد نهفته ست، برای ما که قدم هایمان به مسیر بهشت عادت کرده بود...هیچ الگوی خاصی می…
الهه افروزی·۳ سال پیشعشق می تواند...• عشق می تواند خیس شدن شانه ی سمت چپ تو باشد؛ وقتی که در گرگ و میشِ یک روزِ بارانی حوالی دی ماه، چتر را طوری گرفته ای که باران، به منِ همیش…
الهه افروزی·۳ سال پیشتمام دلیلِ مسلمانیِ من!چشمانت به شب کنایه می زند،مهربانیت به خورشید،صورتت به ماه،حضرت پدرتمام دلیل مسلمانی من!قرآن تنها معجزه ی رسول خاتم نیستخدا خودش تو را از قل…
الهه افروزی·۳ سال پیشدربابِ لذتِ تجربه ی اجرای زنده ی رادیویی :))روایت اول:قبل از دانشگاه نشنیده بودم کسی بهم بگه صدات خوبه! تفاوتش رو همه قبول داشتن ولی هیچ وقت هیچ کس نگفته بود میشه از این تفاوت به نتای…
الهه افروزی·۳ سال پیشدر بابِ مراسم تشییع پیکر همسر و فرزند آقای حامد سلطانی...روایت اول:نزدیک به ۴ ساله که دانشجوی بیرجندم،۴ ساله که مهمون این شهرم، تا قبل از امروز دوبار پامو اینجا گذاشتم، منظورم از اینجا، بهشت متقین…
الهه افروزی·۴ سال پیشمعجزه شاید همین باشد!#عزیزترینم معجزه شاید همین باشد؛که مارودهایِ متلاطمِ غریبه ای بودیم،که بر جبر جغرافیا فائق آمدیم...پیوند خوردیم،دریا شدیم و آرام گرفتیم...م…