سلام به تویی که به این واژهها معنا میبخشی
ممنون! میتوانستی بیتوجه عبور کنی اما این کار را نکردی.
داستان از این قرار است که انسان فرار میکند تا با نقصهایش روبرو نشود، احتمالا این یکی از مهمترین دلایلی است که بسیاری از افراد جرات ارائه دادن افکارشان را به سایرین ندارند.
من هم فرار میکردم، سالهای زیادی در این مسیر بودم. تمام این مدت مثل یک میر غضب ترسناک، سر از پیکر پسری که درونم دوست داشت بنویسد میبریدم.
حالا اما چند وقتی است که پشیمانم، میخواهم به او اطمینان دهم که پشتش هستم. که بگویم: "تو بنویس. فکر نکن استعداد نداری، اگر هیچ کس هم نوشتههایت را نخواند، من خواهم خواند. فرار نکن پسر خوب!"
این واژهها حاصل ذهن من است که سالها نوشتم اما بجز چند نفر از نزدیکترین اطرافیانم هیچکس آنها را نخواند. خواستم که بخوانند اما به هزار و دو دلیل نشانشان ندادم.
حالا بعد از سالهایی که میشد تبدیل به حسرت نشوند، این پلتفرم را پیدا کردهام تا بدون ترس از قضاوت شدن خواندن و نوشتنم چکش بخورد.
مگر اینطور نیست که ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است؛ بسمالله.
