ای کاش بعضی آدمها را
زودتر میدیدیم…
پیش از آنکه زخمِ نبودنشان،
عمیقتر از حضورشان شود.
اما شاید هر آشنایی
در موعدِ مقدرِ خود
چون بارانی بر زمینِ تشنهی دلمان فرود میآید.
برخی دیر میرسند،
نه برای آنکه جا ماندهاند…
بلکه برای آنکه آمدنشان
آزمونیست برای صبر
و درسیست برای بلوغ.
و برخی را…
باید هیچگاه نمیدیدیم!
تا یاد بگیریم که انتخاب،
گاهی از عشق مهمتر است
و رهایی، زیباتر از وابستگی.
در پسِ همهی این آمدنها و نآمدنها،
جاده، راه، و سرنوشت ادامه دارد…
و ما هنوز میتوانیم:
خودمان را در آیینهی صداقت بیابیم
و بهسوی افقی تازه گام برداریم؛
با چشمی روشنتر،
دلی سبکتر،
و ایمانی عمیقتر به اینکه:
هرچه بود، برای بیداریمان بود…
و هرچه هست،
هنوز میتواند نجاتمان دهد.