قبل شروع: این متن هم در راستای این برنامه اعلامی و در ادامه این متن نوشته شده. این آخرین متن از این سلسله متونه که به اصل آزادی خانواده میپردازه.
اگه نقد و نظری هست، حتما مطرح کنید.
قبلا در این متن گفتم، بیماری فرهنگ ما اینه که هنوز نمیدونیم عشق حقیقی چیه. بهتر بگم، عشق حقیقی رو زندگی نکردیم. به همین دلیله که در این مملکت، به وقت اختلاف، قهر و مکر حاکم میشن.
راهحل هم یه چیزه: لغو سیاست تفکیک جنسی در مدارس.
اول یکمی بیشتر در مورد چیستی عشق توضیح بدم و بعد برسم به راهحل.
وقتی میگم قهر و مکر حاکماند، یعنی برای مثال، درون خانواده و در وقت اختلاف، حقیقت بین اعضا حکم نمیکنه. هر عضوی که زور بیشتری داشته باشه یا فریبکارتر باشه، حرفش رو تحمیل میکنه.
این مسأله حاکی از اینه که ایرانیها هنوز غایت خانواده رو نشناختند.
هدف از تشکیل خانواده، حفظ و رفع فردیته. فرد خانواده تشکیل میده تا ضمن حفظ استقلال فردیاش با غیر خودش یه روح واحد تشکیل بده.
خانواده یه روح واحده، به این معنی که دو نفر با تشکیل خانواده تصمیم میگیرند از این به بعد سرنوشتشون رو به هم گره بزنند و متحد با همدیگه با زندگی روبرو بشن.
در خانواده قراره فردیت رفع بشه. اما فردیت باید حفظ هم بشه. حفظ این فردیت برای آزادی فرد لازمه.
این فردیت تنها در صورتی حفظ میشه که تمام اعضا خانواده تسلیم حقیقت باشند. پدری که برای تحمیل نظر خودش به کودک زور میگه، استقلال و هویت کودک رو به رسمیت نشناخته.
حفظ و رفع فردیت دقیقا به این معنیه که درون خانواده، فرد باید ضمن حفظ استقلال و آزادی خودش، از استبداد شخصی خودش بگذره و تسلیم حقیقت باشه.
فرد باید به حقیقت احترام بذاره و
حقیقت اینه که تمام اعضاء خانواده در عین حال که یه روح واحداند، افرادی آزاد و مستقلاند و هیچکس حق نداره با اِعمال قهر یا مکر، استقلال و آزادی غیر خودش رو از بین ببره.
خیلی ساده بگم، ایرانیها هنوز این حقیقت رو نشناختند.
ایرانیها برای حفظ وحدت، تا این حد پیش میرن که استقلال و آزادی طرف رو مقابل از بین ببرند (خانواده علیرضا یه نمونه است).
ایرانیها به هم عشق میورزند، اما با این عشق ورزیدن، خودشون و غیرخودشون رو بدتر اسیر میکنند.
در عشق حقیقی و آزاد، افراد آگاهانه خودشون رو به هم بند میکنند و یه روح واحد میسازند، اما در عین حال، به استقلال و آزادی هم احترام میذارن.
این احترام تنها در صورتی ممکن میشه که برای رفع اختلافات، اعضاء به هم زور نگن و یا اینکه هم رو فریب ندن. یعنی، با هم شورا کنند.
در فرهنگ ما این عشق آزاد و این شورا و این احترام به فردیت طرف مقابل، وجود نداره. نه نسل قدیم ما این چیزها رو میدونه و نه نسل جدید. مشکل ما جهل جمعیه.
البته اینجوری هم نیست که هیچکس از این چیزها باخبر نباشه. کاربر کتی یکی از افرادیه که از طریق شکست در یه رابطه عاطفی، به این حقایق پی برده. به متن خودش ارجاع میدم:
«یه اشتباه رایج و تاریخی اینه که پیدا کردن پارتنر یا ازدواج شده یک هدف صرف. بدون در نظر گرفتن پیشامدها و پیامدهاش. یافتن شریک عاطفی و پارتنر اتفاق خوشایندیه اما باید به صورت یک فرهنگ نهادینه بشه که تازه اول راهید. اگه راههای پایدار کردن رابطه رو بدونید بالا و پایینهای یک رابطه براتون غیرمنتظره و ناخوشایند نخواهد بود. در ادامه سعی کردم به خلاصهترین شکلی که در نظر داشتم راههایی رو بگم که میتونه کمکتون کنه تا به یک پایداری مستحکم و مطلوب برسین چون خوب میدونم نه فقط دوست داشتن یک طرفه بلکه دوست داشته شدن یک طرفه هم خستهکنندهست. اما دوست داشتن دو طرفه و مداوم طی یک ارتباط عاطفی بین دو نفر سخت و طاقتفرساست. احتیاج به فکر کردن، زحمت کشیدن، بحث کردن، فوقالعاده انرژی گذاشتن، از خودگذشتگی و مقادیر زیادی صبر و تحمل داره و قرار نیست همیشه اوضاع مثل روزای اول آشنایی باشه.
خیلیها حتی نمیتونن با پدر و مادر یا همخونهای خودشون دو کلمه حرف بزنن، تحمل کوچکترین حرف مخالف و انتقادی از جانب دوست و آشنا و فامیل و همکار رو ندارن ولی فکر میکنن قراره یهویی یه روزی خودشون رو تو یه رابطه فوقالعاده و عاشقانه پیدا کنن و همهچیز دائم درحال برق زدن و پروانه زدن باشه و همیشه خوش باشن و بخندن.
تو رابطه بودن سخته چون تازه وقتی به کسی نزدیک میشی و کمبودهای هر دوتاتون و مشکلات و تجربههای گذشتهتون مشخص میشه، باید دنبال استراتژی برای بقا باشید و اولین و مهمترین استراتژی همیشه رشد کردن و بهتر کردن خودمونه و در مرحله بعد انتظار از طرف مقابل. البته که ما معمولا زود به دیگران برچسب میزنیم و منتظریم اونا عجیمجی کنن و همهچیز رو تغییر بدن و زندگیمون بشه مثل استوریهای بلاگرهای مسخره اینستاگرام.
شاید برای بعضیها این صحبتها چیپ باشه. بله اگه فقط در حد سالگرد ازدواج خرجهای چنین و چنان و سفرهای لوکس خارج از کشور و صرفا سکس و جاذبه جنسی و خرس و شکلات کادو دادن باشه دقیقا تعریف عملی واژه سطحیه. ولی از این جایگاههای ارتباطی به عنوان اینکه خب از این به بعد سواد عاطفیم رو بالا میبرم، تو رابطهم تغییرات مثبت ایجاد میکنم، با شریک عاطفیم بیشتر حرف میزنم، درمورد روابط انسانی و شناخت شخصیت افراد متفاوتی که در طول زندگی باهاشون برخورد داریم مقاله خواهم خوند و مطالعه جدیتری خواهم کرد و بیش از پیش مشورت با دیگران متخصص رو جدی خواهم گرفت و بیرودربایستی نیاز به کمک و پشتیبانیم رو ابراز خواهم کر،. برای درمان و بهبود خودم اقدام میکنم و ... استفاده کنیم.»
میبینید که کاربر کتی در حال آسیبشناسی اجتماعیه.
طبیعتا راهحل اینه که جهل برطرف بشه، یعنی
این چیزها (یعنی، عشق آزاد و شورا و احترام به استقلال و هویت طرف مقابل) به فرهنگ ما اضافه بشن.
طبیعتاً حکومت نقش کلیدی داره. حکومت در مقام عقل جمعی باید این چیزها رو یاد بده.
اما سیاستهایی که حکومت اتخاذ کرده، خودش باعث شده وضع وخیمتر بشه. سیاست تفکیک جنسی در مدارس یکی از ریشههای این وضعیته که افراد از حقیقت عشق و رابطه و اهمیت شورا در رابطه آگاه نیستند.
حکومت ما دو جنس رو در زمانی که به هم نیاز دارند، از هم جدا نگه داره و بعد در مدارس و دانشگاه صرفاً به صورت تئوریک و نظری براشون درس خانواده برگزار کنه.
خوشبختانه، نسل جدید دیگه اهمیتی برای ممنوعیتهای حکومتی قائل نیست. اما بدبختانه، این نسل به شدت سردرگمه. مشکل اینه: آدمهایی که نمیدونن هدف از عشق و رابطه چیه، به صورت پنهانی وارد رابطه میشن و به هم آسیب میزنند.
حکومت اگه حاضر بشه از این سیاست تفکیک جنسی دست برداره، میتونه نسلی آگاه و آزاد تربیت کنه.
قبلا در این متن، درباره میل جنسی و رویکرد نظام تربیتی در قبال آن، توضیح دادم.
حکومت باید در مدارسش اجازه بده هر کسی که دلش میخواد، با جنس مخالف وارد رابطه بشه و همونجا و در ضمن عمل، بهشون حقیقت خانواده و عشق و شورا رو یاد بده. حکومت باید اجازه بده افراد وارد رابطه عاشقانه بشن و در ضمن رابطه بهشون یاد بده عشق حقیقی چه شکلیه.
البته همه اینها بستگی به این داره که حکومت حاضر بشه به اشتباه خودش اعتراف کنه و از اشتباهش دست بکشه.
با توجه به اینکه قشر متعصب مذهبی به شدت با هر نوع اختلاط جنسی در مدارس مخالفه، میشه گفت این قشر از موانع برقراری عشق در درون خانواده و آزادی این نهاده.
قشر متعصب مذهبی با اصرار و تعصب بر روی جهل خودش داره به عفت عمومی ضربه میزنه.