Melika hoseiny·۲ سال پیشماجرای جلسه ی آخر…(عکس مربوط به یادگاری این استاد عزیز برای من است.)وقتی که رشته ی درسی ات را دوست نداشته باشی قاعدتا درس های مربوط به آن را هم دوست نداری.ام…
Melika hoseiny·۲ سال پیشاز خون دل نوشتم نزدیک دوست نامهمهربانِ دور افتاده ی من!عزیزِ من!یادت می آید چندسال پیش را؟اصلا چندسال شد؟چهارسال؟گفتم برایت نامه نوشتم! نبودی،با خیالت حرف زدم و برایت نام…
Melika hoseiny·۲ سال پیشنوشتن؟کاش می شد!-آمدم یک چیزی بنویسم تا عذاب وجدان ننوشتن،این موریانه ی وحشی آرام شود.آمدم بنویسم که چقدر ننوشتم و نخواندم و نشد!آمدم بنویسم که چقدر عذرخوا…
Melika hoseiny·۲ سال پیشدو لیوان چای و تخمه!یک: به من گفت که دوباره پاییز شده،دوباره باید با شب های طولانی و ساعت های غم انگیز و آسمان ابری و حوصله ای که سر میرود دست و پنجه نرم کرد.…