پرتو
پرتو
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

دلم برایت تنگ شده

این روزها... دقیقا همین روزها بود که رفتی... درست دو سال پیش بود... چمدان هایتان را بستید و رفتید... تمام این مدت سعی کردم به این رفتن فکر نکنم... به این فاصله... به این سوگ... ولی این روزها طاقتم کم شده... دلتنگت هستم... من عاشق تو بودم و هستم و خواهم بود... دلم برایت تنگ شده... انتخاب من رفتن نبود... نمی توانستم و نمیتوانم هیچ کس را و هیچ چیز را با همه ی شما جایگزین کنم... آلوده ترین هوای دنیا برای من سالم ترین و امن ترین هوای دنیاست اگر در کنار شما باشم...


دلم برایت تنگ شده مهربانم...


قرار بود از خاطرات خوشم با تو بنویسم... از بهترین لحظات عمرم... از خنده های از ته دلمان... از مهربانی هایت... از شیطنت هایمان... از لطف خدا بابت داشتنت... ولی همینکه شروع به نوشتن کردم اشک امانم نداد...


دلم برایت تنگ شده مهربانم...


دلتنگیعشقاشک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید