ویرگول
ورودثبت نام
Echona
Echona«هر لحظه، هر خط؛ جست‌وجو برای معنا و لحظه‌های واقعی.»
Echona
Echona
خواندن ۱ دقیقه·۱ روز پیش

«فقط چند ثانیه»

در آغوشم محکم‌تر از همیشه نگهت می‌دارم؛
نه فقط برای هم‌فرکانس شدن ضربان قلبم با تو،
بلکه می‌خواهم تمام نفس‌های از دست‌رفته‌ات را جبران کنم.

هوا سرد است، عزیزکم...
بخار نفس‌های نصفه‌نیمه‌ات فضا را پر کرده…

تا حالا از خودت پرسیده‌ای چرا نمی‌توانی درست نفس بکشی؟
اسپری آسمت کجاست؟
دیگر سراغش نمی‌روی؟
اصلاً چرا گریه می‌کنی؟
شبیه همان نوزادی شده‌ای که با اولین نفسش اشک می‌ریزد…

تو عجله‌ای برای نفس کشیدن نداری.
سینه‌ات بالا می‌آید…
و همان‌جا مکث می‌کند،
انگار مردد است برگردد یا نه.

نترس.
من اینجا هستم.
دستم را روی قفسه‌ی سینه‌ات گذاشته‌ام…
تا نفس بکشی.
نه از زور،
از ترس.
می‌ترسم اگر رهایش کنم، تصمیم تو قطعی شود.

نفس بکش…
نفس بکش…
نفس بکش همان هوایی را که من نفس می‌کشم…

می‌خواهم قاشق‌قاشق اکسیژن وارد ریه‌هایت کنم.

اما
اسپری آسمت همان‌جاست.
روی میز.
دست‌نخورده.

و من…
نمی‌دانم اگر دستم را بردارم، چه کسی اول کم می‌آورد؛
تو یا من…

شاید به اسپری آسم احتیاج داشته باشی…
اما این بار، اجازه بده که فقط به من احتیاج داشته باشی.

لازم نیست برای زندگی نفس بکشی.
لازم نیست برای فردا.
فقط
برای همین چند ثانیه.
برای اینکه
من هنوز اینجا هستم.


منتظر شنیدن نظراتتون هستم:)

پ.ن : اگر قطعه تنها از اقای حسام ناصری و سامان صمیمی رو هم کنارش بشنوید عالیه :)

داستانامیدتنهاییشبزندگی
۹
۱۸
Echona
Echona
«هر لحظه، هر خط؛ جست‌وجو برای معنا و لحظه‌های واقعی.»
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید