ویرگول
ورودثبت نام
اکرم حسینی نسب
اکرم حسینی نسب
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

داستان قصه‌های متروک

برخی قصه‌ها را می‌توان دید و شنید و سالها بعد درباره‌شان نوشت. البته اگر آن داستان‌ها آنقدر رخنه کرده باشند در ذهنت و روحت را مشغول آن ماجراها بدانی که بخواهی بنویسی‌شان.
"نقاش باغانی" داستانی از هوشنگ گلشیری‌ست که بدون ذکر تاریخ در کتاب "نیمه تاریک ماه" آمده است و من را یاد برخی قصه‌های متروک مانده در ذهنم می‌اندازد که منتظر نوشته شدنند.
حالا فردا روی کاغذ بیاورمشان یا هفته‌ی بعد یا ماه دیگر بسته به تلنگری دارد که در وقت خود می‌اندازَدَم به تور داستان‌سرایی.
همیشه چشم‌انتظار این تلنگرها هستم. البته شاید خیلی‌ها موافق نشستن و منتظر ماندن نباشند و پافشاری بر غنیمت شمردن دم دارند اما به گمانم هر شیوه‌ای در زمان خود می‌تواند کارساز باشد. چه وقتی جمله‌ای در حین پیاده‌روی از کسی می‌شنوی و همان لحظه روی نیمکت می‌نشینی و با همان جمله داستانت را می‌آغازی و تا تمام کردنش آنجا می‌مانی
و یا از دستی که گذاشتی‌اش در زلالی آب و خنکایش می‌بَرَدَت به کودکی و جوی آبی که از کنار خانه‌ی پدربزرگ می‌گذشت و طرح داستانی را می‌چینی و با خود قرار می‌کنی هر روز چند خطی بنویسی حتی اگر ثمری جز سیاه کردن صفحه نباشد.
و چه چشم‌ به راه تابیدن نور، روی ایده‌ای کهنه بمانی و به وقتش طلوع کلمات را به تماشا بنشینی.

۱۴۰۲/۷/۲

✍️ اکرم‌حسینی‌نسب

داستانقصهنوشتنکارساز اکرم‌حسینی‌نسب
به برون‌‌ریزی با نوشتن می‌اندیشم به جای تمام حرف‌های نزده‌ام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید