بود (فصل ص سوم پیداکردندلی ای که دسته هایش قهوه این دختری دیگر )
(:به نام خداوند بخشنده ومهربان:)
دخترک غصه یه ما برگشت به خانه و با حرف هایی که گلی زده بود در شک مانده بود.
نمی دانست چی کار کند برایه همین دست و صورتش را آب زد وکوله پشتی اش را از وسایلی که نیاز داشت پر کرد و یک دفترچه برداشت و ادرس خانه اش داخل ان نوشت زیرا غکر میکرد :(خب اگر خانه یه ما به خانه ای که باید دنبالشبگردم مثل هم است پس شاید ادرس ها هم شبیه هم باشد.
بعد اماده شدن رفت و چیزی خورد و بعد کمی استراحت کرد ولی موقع استراحت کردن به این فکر می کرد که صدایه پایه دوم چه کسی بود ؟ چرا موقع صحبت هایش هی میگفت :( من امروز کتاب هایه زیادی نخوندم ؟ و کلی چرا هایه علامت سوال دیگری که جوابشان را نمیدانست .
ودر همین هین دخترک قصه یه ما از خستگی به خواب عمیقی فرو رفت .
به همین زودی منتظر ادامه یه داستان باشید