عاقبت بیراهه را ،من راهِ منزل میکنم
هر چه جادو کرده ای ، یکجا باطل میکنم
گرچه هر شعری نوشتم،بر مِزاقَت خوش نبود
کاغذی دستم دهی ، غوغا به محفل می کنم
شهره ی شهری شدم بامردمی از جنس سنگ
اهل دل دادن نبودم ، شِکوِه از دل میکنم
بذر پاشیدم همه عمرم را برای دیدنت
من چه دانستم بهاران هیچ حاصل میکنم
گر چه میسوزم ، چنان آتش به انباران کاه
تا به خواب آیی ، همه این درد غافل میکنم
شعر از #حسین_شالو
ایام به کام دوستان ویرگولی