ویرگول
ورودثبت نام
مامان بزرگ
مامان بزرگترجیح میدم، به ذوق خویش دیوانه باشم تا به میل دیگران عاقل..
مامان بزرگ
مامان بزرگ
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

نفسِ سوخته

دیگه نمی‌خوام کسی بگه:

همه‌چی درست می‌شه.

من فقط می‌خوام یکی باشه که بگه:

آره می‌فهمم سخته؛ خیلی سخته.

من خستم، نه از راه رفتن، از ایستادن کنارِ راه، از تماشا کردنِ آدم‌هایی که دیده میشن، خواسته میشن، موفق میشن، از اینکه هر بار که دست دراز می‌کنم تا نخ بادبادک آرزوهام رو بگیرم، باد میوزه و بادبادک دور و دورتر میشه.

خستم از اینکه وقتی نوبت من می‌شه، همه ساکت می‌شن، از اینکه حتی کسی فریاد من رو نمی‌شنوه.

من خستم از حسِ مزاحم بودن، از اینکه وقتی چیزی می‌خوام انگار زیاد از حده.

دلم میخواد داد بزنم بگم من اینجام، بابا به خدا منم آدمم دلم می‌شکنه.

ولی حتی دیگه تمایلی به اعتراض هم ندارم، نه چون آروم شدم یا درد نمی‌کشم بلکه چون دیگه باور ندارم که شنیده میشم.

من شدم اون صندلی خالیِ ته کلاس، که هیچ‌کس واسه نشستن انتخابش نمی‌کنه.

شدم اون چراغ نیم سوزی که تا میتونه مسیر بقیه رو روشن می‌کنه اما هیچکس نمیاد تا درستش بکنه؛ همون چراغی که وقتی سوخت مقصر شناخته میشه و ناسزا میشنوه.

اره من خوب نیستم؛ همش میگم خوب میشم اما دیگه حتی امیدی به اینم ندارم.

دیگه نمی‌خوام خودمو جمع‌وجور کنم تا توی قابِ دلخواهِ دیگران جا بشم.

من همینم، با همه‌ی خستگی‌هام، با همه‌ی دیده‌نشدن‌هام، با همه‌ی سکوت‌هایی که توش داد زدم و کسی نشنید.

همین‌جا همین‌جوری تنها با خودم، با همه خستگی‌هام و سکوت‌هام می‌مونم.

نه برای اینکه قوی‌ام، نه برای اینکه خوبم؛ فقط چون دیگه جایی برای رفتن ندارم و شاید همین زنده موندن، تنها کاریه که میتونم بکنم.

که میتونم بکنم.

دردغمناامیدیغمگینتنهایی
۱۲
۰
مامان بزرگ
مامان بزرگ
ترجیح میدم، به ذوق خویش دیوانه باشم تا به میل دیگران عاقل..
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید