آیا رهبری خوب است و مدیریت بد است؟ البته نه، هر دو مهم هستند. موضوع تفاوت مدیریت و رهبری کاملا بحثبرانگیز است. لازم نیست به دنبال نمونههایی از رهبران متقاعدکننده باشید که کارهای عجیبی انجام دادهاند یا مدیران کارآمد و فاقد مهارتهای نرم برای رهبری و الهام گرفتن. به همین دلیل میخواهیم به این موضوع بپردازیم که تفاوت بین این دو چیست و چرا ترکیبی از هر دو ایده آل است.
رهبری چیست؟
رهبری عمل هدایت گروه به سمت یک هدف مشترک است. افرادی که رهبری میکنند دارای سه ویژگی مشترک هستند:
آنها از دیگران الهام میگیرند تا دیدگاه خود را به اشتراک بگذارند.
آنها به دیگران انگیزه میدهند تا بر اساس آن بینش عمل کنند.
آنها دیگران را تشویق میکنند و به آنها در غلبه بر موانع در دستیابی به آن بینش کمک میکنند.
رئیس جمهور آمریکا، آیزنهاور گفت: “رهبری هنر این است که شخص دیگری را به انجام کارهایی که میخواهید انجام دهید وادارید، زیرا او میخواهد آن را انجام دهد.“
10 مهارت رهبری که هر رهبر باید داشته باشد
در اینجا لیستی از مهارتهایی که رهبری عالی را تشکیل میدهد ، آورده شده است. ما میدانیم که تعداد بیشتری نیز وجود دارد، اما اینها برخی از ارزشهای اصلی یک رهبر قوی است:
ارتباطات: توانایی انتشار اطلاعات و گوش دادن فعال.
انگیزه: وادار کردن مردم به انجام آنچه شما برای انجام آنها نیاز دارید.
نمایندگی: دانستن اینکه شما نمیتوانید همه کارها را بکنید و به دیگران اعتماد کنید تا با انجام کارهای تعیین شده به شما کمک کنند.
مثبت بودن: حفظ نگرش مثبت، صرف نظر از شرایط، به روحیه کمک میکند.
قابلیت اطمینان: مردم نمیخواهند به شما گوش دهند یا آنچه را که از شما می پرسند انجام دهند در صورتی که حس اعتماد ایجاد نکنید.
خلاقیت: همیشه مشکلاتی وجود خواهد داشت که با روشهای معمول حل نمیشود. شما باید خلاقانه فکر کنید و در برابر فرصت گرفتن آغوش باز داشته باشید. برای پیدا کردن راه حلهای منحصر به فرد، از تفکر واگرا استفاده کنید.
بازخورد: رهبری در یک خلاء اتفاق نمیافتد. به تیم، ذینفعان، مشاوران، مربیان و غیره گوش فرا دهید و نظرات آنها را جدی بگیرید.
مسئولیت: اگر مسئولیت تصویر بزرگتر و رفتار خود را بر عهده نگرفته اید، نمی توانید انتظار داشته باشید که مردم شما را دنبال کنند.
تعهد: اگر شما متعهد به پروژه نیستید، نمی توانید انتظار داشته باشید که دیگران را هدایت کنید.
انعطاف پذیری: همه چیز تغییر میکند، و خشکبودن میتواند یک پروژه را خراب کند، بنابراین باید آماده سازگاری باشید و خیلی محکم به هر چیزی نپردازید.
از سه رهبر عالی در دنیا
گاهی اوقات بهترین راه برای درک دنبال کردن یک مثال است. چه نمونهای میتواند الهام بخشتر از این سه رهبر بزرگ باشد؟
مهاتما گاندی رهبر جنبش استقلال هند بود و از نافرمانی مدنی غیر خشونت آمیز برای خارج کردن استعمار انگلیس از کشورش استفاده کرد. هند کشوری بزرگ است که بسیاری از مذاهب رقیب به دنبال قدرت هستند، با این حال وی توانست یک ملت را تحت یک هدف متحد کند و همین امر باعث شد آنها را به اختلافات خود پشت کنند و بر آنچه منافع مشترک همگانی است متمرکز شوند.
مارتین لوتر کینگ، از گاندی درس گرفت و از آنها برای مقابله با بیعدالتیها علیه مردم سیاه پوست در ایالات متحده استفاده کرد. او مانند گاندی چالشهای بسیاری داشت و همه افراد درگیر در نهضت حقوق مدنی اعتقاد خود را به عدم خشونت مشترک داشتند. با این حال، وی به عنوان وزیر توانست از قدرت اجتماعی برای نشاندادن مشکل شهروندی درجه دو افراد سیاه پوست در ایالات متحده به گونهای استفاده کند که در نهایت نادیده گرفته نشود.
ماریا ترزا ممکن است یک نام خانوادگی مانند دو رهبر دیگر در لیست ما نباشد ، اما او وقتی در سال 1740 م از ارث بردن کشور خود یعنی اتریش ، در سال 1740 کرسی خود را به دست آورد. در آن زمان ، اتریش بدون بودجه بود و ضعیف اداره می شد. او تیمی از مشاوران ماهر و مسئولیت های واگذار شده را به دور خود جمع کرد ، اقتصاد را تحول بخشید ، ارتش را احیا کرد و آموزش عمومی را برای پسران و دختران نهادینه کرد. حتی دو جنگ هم نتوانستند او را خراب کنند و نه 16 فرزند به دنیا آورد!
مدیریت چیست؟
مدیریت، روند برخورد با یا کنترل چیزها یا افراد است. اما تأکید بیشتر به چیزها مربوط میشود تا مردم. مدیران افرادی هستند که برنامهریزی، سازماندهی و هماهنگی میکنند. آنها روشمند هستند و همیشه در حال ارزیابی مجدد روند خود برای اطمینان از پیشرفت طبق برنامهریزی هستند. اگر ارزیابیها خروج از برنامه را نشان دهد، آنها سعی میکنند به ارزیابی اولیه خود بازگردند.
مشاور مدیریت ، مربی و نویسنده پیتر دراکر گفته: “آنچه اندازه گیری شود بهبود مییابد.“ بنابراین، شما میتوانید تفاوت مدیریت و رهبری در این نکته را مشاهده کنید که مدیران به طور منظمتر به چیزها نزدیک میشوند و به دنبال معیارها و ابزارهایی هستند تا پیشرفت خود را اندازهگیری کرده و روند خود را مطابق با آن تطبیق دهند.
10 مهارت برتر مدیریت چیست؟
برای برجستهسازی بیشتر تفاوتها و ماهیت مکمل رهبری و مدیریت، 10 مورد از مهمترین مهارتهای لازم برای هر مدیر را ذکر میکنیم.
مهارتهای بین فردی: در حالی که مدیران به طور انحصاری با مردم سر و کار ندارند ، اما هنوز هم باید با آنها رابطه برقرار کنند و هر چه بهتر این کار را انجام دهند ، روند مدیریت را بهتر میکنند.
ارتباطات: مدیریت توانایی ارتباط برقرار کردن با آنچه شما نیاز دارید است.
انگیزه: همین امر در مورد ایجاد انگیزه در مردم برای پیروی از مدیریت خود صادق است.
سازماندهی: شما باید سازمان یافته باشید. مدیریت از بخشهای زیادی تشکیل شده است و نمیتوان برخی از آنها را نادیده گرفت.
نمایندگی: هیچ کس نمیتواند همه چیز خود را مدیریت کند، و اگر در این راستا تلاش کند ، شکست می خورد. بنابراین، مسئولیتها و وظایف خود را با دیگران در میان بگذارید.
برنامه ریزی رو به جلو: یک مدیر برنامهریز است که به آینده نگاه میکند و میداند چگونه میتواند امروز خود را برای آن تنظیم کند.
تفکر استراتژیک: بخشی از این برنامهریزی، تفکر استراتژیک در مورد پروژه، سازمان و چگونگی هم ترازی آنها برای حرکت به جلو است.
حل مسئله: مدیران روزانه با مشکلاتی روبرو هستند و برای حل آنها باید خلاقانه فکر کنند.
آگاهی از تجارت: مدیران در خلاء کار نمیکنند و نیاز به داشتن حس کاملی از محیط تجاری که در آن فعالیت میکنند، دارند.
مربیگری: برای انجام کارها، گاهی اوقات یک مدیر باید مربی شود و راهنمایی یا آموزش را که در آنجا که لازم باشد ارائه دهد.
مثالهایی از سه مدیر برجسته
دقیقاً همانطور که رهبران بزرگ وجود دارند، مدیران عالی نیز وجود دارند. در حقیقت، اغلب مدیران موفق نسبت به رهبران سیاسی کمتر دیده میشوند، گویا موفقیتهای آنها به نوعی مرتبط با حوزه کاری خودشان است. آنها دیده نمیشوند، اما شایسته احترام هستند. در اینجا سه مورد از بهترین مدیران تاریخ نام برده شده است:
هنری فورد مردی بود که می توانیم به خاطر راهاندازی فرهنگ اتومبیل، یک تمایز قابل توجه، از او تشکر کنیم. با این حال، به عنوان یک مدیر، نفوذ او حتی ممکن است گستردهتر باشد. رویکرد او به تولید تقریباً انقلابیتر از رویکرد او به تحرک بود. وی موفق به افزایش راندمان و کاهش هزینه مواد و محصول نهایی شد.
خانم C.J. Walker یک زن آمریکایی آفریقایی-آمریکایی بود که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم محصولات مو را هدف قرار داد و نیازهای مغفول مانده یک زن مانند خودش را در نظر گرفت و به فروش رساند. این که او یک مدیر با استعداد بود، یک هدف را دید و میدانست که چگونه از آن بهرهبرداری کند، کافی نبود. او همچنین مجبور بود یک فرهنگ عمیقا نژادپرستانه را اداره کند.
والت دیزنی به یک چهره برجسته در سرگرمیهای جهانی تبدیل شده است اما او به عنوان کاریکاتوریست شروع به کار کرد. او توانست برخی از نمادینترین شخصیتهای جهان را که تاکنون دیده بود، خلق کند.