ببخش ڪه هرگز نمیتوانم بگویم دلتنگے جانم را به لبم رسانده،ڪه دوست داشتنت آنقدر عمیق شده ڪه قلبم هر لحظه ممڪن است جا بزند ، بایستد و تمام ...من آدم عاشقے هاے پرسر وصدا نیستم...عشق من بے صداست ...مثل آتش زیر خاڪستر ،خاموش اما سوزان ... آرام ، ساڪت ، همیشگی ، بی قید و شرط
اما آدم هاے آرام،
رازهاے پرآشوب غم انگیزی دارند...
و، تو ... پر آشوب ترین راز منے ،،مگوترینش..غمگینانه ترینش ...
تو ، بے صدا حضور دارے، در تمام من
در سڪوتم ،در صدایم ،درنگاهم
لا به لاے تمام برگ هاے دفتر شعرم
و حضور راز آلودت حتے میان خواب و رویایم ... میدانی! پریشان ترین خواب هاے من آنهایی ست ڪه تو، در آن نباشے ...و من همچنان آرامم تا هیچ ڪس نفهمد ،راز سڪوتم، ڪنار تو بودن هاے وقت و بے وقتے ست ڪه همیشه،روحم،بتنهایے تجربه میڪند..
🕊ـــمــهرانهـمهرنامـــ🕊