فاطمه امانی کلاریجانی
فاطمه امانی کلاریجانی
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

وارونگی

من وارونه‌ام مادر، برم گردان
دنیا را برعکس می‌بینم،
تو را قنداق‌پیچ می‌کنم، زیر یک پشه‌بند توری
روی پاهایم برایت لالایی می‌خوانم
من وارونه‌ام مادر، برم گردان
عروسکت را خواهرت از دستت قاپید
موهای بافته‌شده‌ات را باز کرد
و تو با چشم گریان و دست‌های گره کرده به آغوش من آمدی
مشت گره کرده‌ات را به سینه‌‌ام کوبیدی
گفتی عروسکم را پس بگیر
من وارونه‌ام مادر، برم گردان
در دنیای من همه‌چیز واژگون شده
عروسکت را پس گرفتم و تو خندیدی
خسته بودم، سینه‌ام درد می‌کرد
گفتی گرسنه‌ام، کمی نان می‌خواهم
تنور را روشن کردم و چانه‌ای خمیر گرفتم
سرم را تا پایین پایین درون تنور فرو بردم،
صورتم سرخ شد...
آه مادر، وارونه شدم...
صورتم سوخت
عروسکم را خواهرم قاپیده بود...
می‌خواستم دست‌هایم را مشت کنم
و با گریه بگویم عروسکم را می‌خواهم که تو
دامنم را کشیدی و من سر از تنور برآوردم
که تو را بشنوم
داشتی می‌گفتی: پس چه شد نان؟
من اکنون باز هم وارونه‌ام مادر، برم گردان
دنیا را برعکس میبینم
شبیه آنچه نشانم دادی
من وارونه‌ام مادر، برم گردان

مادرروانشناسیمکانیزم دفاعیخودشناسیتراپیست
فاطمه هستم، عاشق جستجو کردن و یاد گرفتنم. کارم مشاوره شغلیه، راه ارتباطی: fkelarijani@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید