ویرگول
ورودثبت نام
وانیلی؛
وانیلی؛آرام ، مانند ذوب شدن برف ها با تابش خورشید.
وانیلی؛
وانیلی؛
خواندن ۲ دقیقه·۲ ماه پیش

بی اسم پر حرف

باز از آن روزهاست که دلم هوای نوشتن درمورد اورا کرده است، زیرا که دوباره در خوابم آمده است...

نت های آن را چه کسی این گونه کوک کرده است؟ زیباترین ساز ویولن را می‌نواخت چشمانش... سرد بود اما براق...

نگاهش تاریک، ولی آروم بود؛ مثل سایه‌ای که به دلت پناه می‌ده.چشماش سیاه بود، مثل شبی که هیچ‌وقت تموم نمی‌شه.یه سیاهی داشت که هم می‌ترسوند، هم دل می‌بُرد.

چشماش شبیه تهِ فنجون قهوه بودن، تلخ و دوست‌داشتنی.

نگاهش غم داشت، اما غمش نجیب بود، ساکت و سنگین؛ از اون غم‌هایی که نمی‌سوزونه، فقط کم‌کم تمومت می‌کنه.

نگاهش هنوز با منه، حتی وقتی دور شده. چشم‌هاش مثل شب‌های بی‌ستاره عمیق و پر از حرف‌های ناگفته بودن. هر بار که یادش می‌افتم، قلبم هم تند می‌زند و هم سنگین، مثل نسیمی که هم آرامت می‌کند و هم لرزه به تنت می‌اندازد. دلم می‌خواهد دوباره نگاهش را ببینم، همون سکوت پر از عشق و غم، که حتی از دور هم حضورش را حس می‌کنم و هیچ‌وقت نمی‌توانم فراموشش کنم.

وَطنم بود...

درست است ،اکنون در میان هیچ آواره ام ، بی وطن و افسرده ام . اما چه کنم مگر می‌شود پناهگاهت را فراموش کنی؟

میخواهم به هرکس که قصد آسیب رساندن به او را دارد، بگویم به چه حقی ؟ او تکه ای از قلب من است !

هرچند که او دیگر رفته است ...

تکه‌هایی از خود را در هم گم کردیم، و بعد وانمود کردیم چیزی عوض نشده است.

در آخر، چیزی جز خاطره‌ای نیمه‌جان از ما نماند.

آخرین نگاه، سنگین‌تر از تمام حرف‌های ناگفته بود..

حالا هرکسی راه خودش رو می‌ره، با یه لبخند مصنوعی و یه دل پر از “کاش”. هنوز هم گاهی یاد هم می‌افتیم، نه از عشق، از عادت. از اون حس آشنای کسی که یه زمانی “ما” بود و حالا فقط یه اسم توی ذهنه.

رفتیم، ولی انگار هیچ‌وقت کامل نرفتیم

ما بار سنگینی از خاطرات و اندوه را
روی دوش هم‌دیگر گذاشتیم، و سپس رفتیم...



دلعشقغم
۱۲
۱
وانیلی؛
وانیلی؛
آرام ، مانند ذوب شدن برف ها با تابش خورشید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید