نگارتایمز
نگارتایمز
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

پدیده‌ی جدیدِ ازدیـادِ غم

چه خوب که روزهای جان‌فرسـا می‌گذرند، چه بهتر که نمی‌مانند!

(نه غصـه‌ها و نه قصـه‌ی آن غصـه‌ها...)

که اگر می‌ماندند، اگر جاخوش می‌کردند میان روزمرگی‌هایمان وااااویلا می‌شد.

واااای اگر قصد می‌کردند لابلای هفته‌ها، ماه‌ها و سال‌های آدمی همین‌طور تکثیر شوند چه برسرمان می‌آمد؟؟

اگر زبانم لال این موجودات بی‌رحم (غم‌ و غصه‌ها را می‌گویم) قرار بود کنار ما شب را به صبح و صبح را به شب وصل کنند آن‌وقت چه باید می‌کردیم؟

گهگاه ناشکری به درگاه حق می‌کنیم و از فلان غصه‌ به او شکایت می‌کنیم، از اوضاع و احوال گلایه می‌کنیم و کاسه صبری که لبریز شده به نشان اعتراض به پیشگاهش می‌بریم، اما دیری نشده آوارِ غم‌های دیگر هم بر سرمان فرو می‌ریزد و به یکباره با پدیده‌ی ازدیـادِ رنـج مواجه می‌شویم!

با پدیده‌ای که این روزها از کمیابی به زیادیابی تغییر کاربری داده است. پدیده‌ای که به لطف این ایام بیش‌تر از پیش با آن مواجه می‌شویم و تنها کاری که از ما ساخته است، این است که همچون طفلی صغیر و متحیر به چشمان لامروتش ذُل بزنیم و آن‌قدر ما نگاه کنیم و او‌ نگاه کند تا سرانجام یکی از ما دونفر از رو برود! اما هر دو پرروتر از این حرف‌ها هستیم که از رو برویم...

این روزها هم‌چون چوب خیس باران خورده در برابر شکست مقاومت می‌کنیم. آنقدر فشار متحمل می‌شویم تا مبادا صدای شکسته شدنمان به گوش برسد. از طرفی آن غم‌ِ لعنتی هم با ما سر لج برداشته و حاضر به زدن سوت پایان و اعلام آتش بس نیست.

بی محابا به رنجاندنِ کشدارش ادامه می‌دهد تا ما را از پای درآورد. اما سخت در اشتباه است. سالهاست که آدمی دیگر در برابر دردهای کوچک و بزرگ نمی‌شکند.

شاید تا بشود، خم بشود یا به هر شکل و شمایلی منعطف شود، اما هرگز از وسط نمی‌شکند. چراکه یادگرفته در درازای این زمانه‌ی بی‌رحم چگونه گلیم خود از آب بیرون بکشد و چطور با دردهایش زندگی کند.

یاد گرفته هر روز صورت با سیلی سرخ کند، به قدری ماهرانه که احدی پی به زردیِ رخسار نهفته در زیر پیرایشش نبرد...

ای غم از ما دست بکش!

باشد که خجل شوی از صبر ما...

دوستدار شما #نگارتایمز

غمشادیرنجنوشتهقصه
منو با #نگارتایمز می‌تونین در اینستاگرام دنبال کنین❤️دست‌نوشته‌ها و عکس‌هایی که ۰تا۱۰۰ کار خودمه❤️ همراهی‌تون باعث افتخاره❤️
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید