ویرگول
ورودثبت نام
هانیه براتی
هانیه براتیسلام! من هانیه هستم. عاشق شعر و نوشتنم و دوست دارم احساسات و داستان‌های قلبمو با شما به اشتراک بذارم. امیدوارم نوشته‌هام براتون دل‌نشین باشه و بتونه لحظه‌های خوبی براتون بسازه.
هانیه براتی
هانیه براتی
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

گورستان رویاها

سراسر وجودم،

گورستانی‌ست خاموش

پر از رویاهایی

که پیش از آن‌که جان بگیرند،

در من مرده‌اند.

آرزوهایم را

با دستان خودم به خاک سپرده‌ام؛

بی‌تابوت، بی‌سنگ،

بی‌حتی واژه‌ای بدرود.

نه عزاداری بود،

نه اشکی،

نه نگاهی

که بپرسد:

چرا این‌همه رویا

بی‌صدا

در دل خاک ناپدید شدند؟

فقط من ماندم،

و خاکی سرد،

و سکوتی که سال‌هاست

دهانِ دل‌خوشی‌هایم را دوخته.

هر بار خواستم حرفی بزنم،

صدا شکست،

میان واژه‌هایی

که هیچ‌کس

هیچ‌وقت

جدی نگرفت.

هر بار خواستم بخندم،

کسی یادم آورد:

«الان وقت خندیدن نیست.»

و هر بار

که خواستم خودم باشم،

انگشت‌هایی،

بلند شدند

با حکم قطعی:

«نه… نه این‌گونه.»

و با این‌همه،

در این گورستانِ خاموش،

گاهی صدایی می‌رسد از زیر خاک،

نجوایی لرزان، دور،

که آرام زمزمه می‌کند:

«من هنوز زنده‌ام...

مرا دوباره صدا بزن...»

شعر سپیددلنوشتهخودکاوی
۶
۰
هانیه براتی
هانیه براتی
سلام! من هانیه هستم. عاشق شعر و نوشتنم و دوست دارم احساسات و داستان‌های قلبمو با شما به اشتراک بذارم. امیدوارم نوشته‌هام براتون دل‌نشین باشه و بتونه لحظه‌های خوبی براتون بسازه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید