.
عزیز دل من!
همسفرِ جادهی عاشقیِ من!
کس بی کسیها و یار تنهاییهای من!
بعضی سفرها تنها در مقصد زیبا میشن.
مثل اتوبان شیراز ...
چهار ساعت مسیر مستقیم از وسط بیابون!
بدون هیچ جذابیتی،
بدون هیچ استراحتگاهی،
بدون هیچ شوق ایستادن و نفس تازه کردنی!
فقط باید گازشو بگیری ...
تند بری که برسی به خیابونای بزرگ و سرسبزش تا کلی تُرک شیرازی ازت دل ببرن و تو هم سمرقند و بخارا رو مَهرشون کنی ...
بعضی سفرها اما نه ...
میدونم از جاده چالوس کلی خاطره داری!
و متنفرم از اینکه اون خاطرات رو از ذهنت عبور بدی ...😡
ولی مثال بهتری به ذهنم نمیرسه 😔
تو جادهی چالوس فقط رسیدن مهم نیست.
همش نگاهت از پنجرهی ماشین پَر میزنه سمت بیرون.
گاه گداری دوست داری بزنی بغل.
یه نفسی تازه کنی،
بوی رودخونه ها و درختای مسیر رو استشمام کنی،
تو هیجان جادههای پر پیچ و خمش، نصف لاستیکت رو بندازی لب دره و فرمونو سفت بچرخونی تا همسفرت محکم پرت بشه تو بغلت،
تو این سفرها مسیر و مقصد به یک اندازه زیبا هستن.
شایدم ی کم چشم چرونی کنی 😂 ...
اما دوست مهربونم!
سفر من و تو از نوع سومه.
یعنی سفری که بیشترِ لذتش تو مسیرشه،
تو تشنگی رسیدنش،
تو دلتنگیِ هرثانیه و دقیقه و ساعتش،
تو عاشقی کردن و قلم زدن و خندههای بی دلیلش ...
میرسه اون روزی که دلمون واسه دلتنگیِ امروزمون انقدر تنگ میشه که تو بغل همم نمیشه جلوی اشکامون رو گرفت.
من اگر با تو هم رکاب باشم، با تو بخندم، با تو در راه نفسی تازه کنم و با تو و با تو و با تو ...
هیچ عجله که نه هیچ میلی برای رسیدن ندارم ...
نور چشمانم!
مگه مقصد من جز همین کنار ❤️تو❤️ بودنه؟
